یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

سفر مهاباد ...

 

چندی پیش یک سری زدیم به مهاباد و بازارچه اش که معروف ترین در منطقه است !! در این بازارچه گشتن مزایای زیادی دارد ، هم آدم را تشویق به خرید می کند و هم از خرید دلزده می کند !! طولانی بودن نسبی مسیر هم باعث می شود که آدم خسته شود و فکرش از مسائل روزمره دور شود !!

 

 

هر چند گرانی در همه جا گردنکشی می کند و امروز در تیتر روزنامه محلی خواندم که نماینده ی شهر نوشته است : " وقت اش رسیده که 4 صفر از جلوی پول برداشته شود !! "

 

برنامه ی سفر ما با یکی از همکاران قدیم و دوستان همچنان دوست چیده شده بود و قرار شده بود که حوالی ساعت 6 صبح راه بیافتیم که از آنطرف به شب برنخوریم !! مردم بچه ی مدرسه رو داشتند و این روزها کودکان سلطان بلامنازع خانه هستند و با وجود سنگینی فشار مدرسه باید بیش از پیش هوای خواب و خوراکشان را داشت ... روز قبلش دوستم تماس گرفت و گفت با وجود بروت هوا برای خوردن صبحانه در مسیر باید فکری بکنیم ، چون نمی شود در پارک خورد و سوال داشت که توی شهرهای مسیر جائی برای صبحانه پیدا می کنیم یا نه !؟ جواب من چشم بسته بعله بود (!!) چرا که حداقل در مسیرمان سه فقره هتل تازه تاسیس و چند ستاره وجود داشت و هتلی که صبحانه نداشته باشد از کفار بدتر است !! ( اینجا کفار جانشین کلمه ی مسافرخانه ی سرراهی شده است !! )

 

صبح طبق قرار راه افتادیم و مسیرمان را با وجود مه گاهی رقیق و گاهی غلیظ ادامه دادیم ، از یکی دو شهر نسبتا متمدن که بواسطه ی نزدیکی به تبریز چنین هستند ، گذشتیم و وارد شهر عجب شیر شدیم ، شهرهای ما غیر از کلانشهرها عموما از تعریف شهر برخوردار نیستند !!! بلکه بواسطه ی جمعیت زیاد تعریف روستای بزرگ و یا همان شهر را دارند !! یادم افتاد که با دوستی که مقیم کانادا هستند اختلاطی داشتیم و اشاره داشت که در ونکور مناطق نزدیک به مرکز شهر و دور از مرکز شهر وجود دارند که اگر برخ یجاها ارزانتر هستند در عوض راهشان دورتر است و اگر گرانتر هستند در عوض راهشان نزدیک است !! مسائل شهری در همه جا یکسان است و جائی بخاطر دور بودن محرومتر نیست !! یک عکسی در دنیای مجازی بود که نشان می داد تنها سکنه یک شهر در گریلند (!) هم کتابدار بود و هم مسئول پست و هم ... ( این مورد در ایران محسوس تر است ، درمیان صدها هزار سکنه یک نفر عهده دار خیلی از کارهاست !! ) در برخی شهرهای ایران زمین ، بخاطر اینکه ساختار شهری به شهر بدهند چند ساختمان اداری ساخته اند که تعریف شهر درست دربیاید ولی عملا تعطیل و یا بدون کارکرد هستند !! مثلا اگر اتفاقی در حوزه ی هر شهر رخ بدهد ، یک اتاق هلال احمری دارند ولی زنگ می زنند به تبریز که برود برای کمک !!؟؟ و ادارات مختلفی که فعلا از چارت سازمانی آنها برای ارتقای کارمندان مرکز استفاده می شود مثلا فلانی مدیر مالی اداره میراث فلان شهر است ، مامور به خدمت در تبریز !!! و خدمت رسانی در شان آن چارت و اداره صورت نمی گیرد !!! برخی از شهرها هنوز از خواب بیدار نشده بودند و خدمت رسانی در شهرها متناسب با ساعت بیدار شدن آنها می باشد و نه حضور کسانی که نیاز به خدمت دارند !!

 

در بناب یک فقره نان روغنی خریدیم که نانواهایش زنجانی بودند و مثلا نان محلی خودشان را در بناب پخت می فرمودند !! آدرسی هم برای صبحانه پرسیدم که فقط منتهی به کله پاچه می شد !! نان و پنیری را برای ته بندی در داخل ماشین پیچاندیم و راهمان را ادامه دادیم ... شهر بعدی ملکان بود با یک هتل توی چشم برو در ورودی شهر ... ملکان هر پیشرفتی که داشته بخاطر کینه و دشمنی خونینی هست که با بنابی ها دارند فلذا برای شهر شدن وسواس زیادی به خرج می دهند !!! پیاده شدم و وارد هتل شده و از خانمی که پشت رسپشن بودند سوال کردم : " صبحانه دارید !؟ " یک جوری نگاهم کرد ، انگار فاصله ی ماه از زمین را پرسیده بودم که چند وجب است !! یک زنگی به داخل زد و بعد پرسید چند نفر هستید و جواب مثبت داد ... وارد سالن پذیرائی شدیم و ننشسته بودیم که دیدیم صبحانه را آوردند ، یعنی بدون سوال و ارائه ی منو (!!!) نیمرو و خامه مربا !! البته نان هایشان خیلی خوردنی بودند !! خوردیم و رفتنی من رفتم و حساب کردم ، یک دستگاه پوز جلویم گذاشت و مبلغ را کشیدم و بیرون آمدنی متوجه شدم که پوز برای هتل نبود ، بلکه برای یک سوپرمارکتی بود !!! آدم حق دارد در این کشور به همه چیز شک بکند !؟ وقتی پول های یک هتل به پوز فروشگاه کشیده می شود یعنی هتل کارکردی ندارد و مشمول لطف و عنایت بانک و مسئولین قرار می گیرد !!

 

قدیم می گفتند :" اذا فسد العالِم ، فسد العالَم ! " یعنی وقتی دانایان فاسد شدند ، جامعه فاسد می شود ولی حالا باید تصحیح کرد که وقتی بازرسی و نظارت کشوری فاسد شد ، هم دانا و هم نادان و هم جامعه را به فساد می کشاند !! چند روز پیش حرفی بود و من مثال زدم از بازرس کله شق و یکدنده ی داستان " بینوایان " که گیر داده بود به ژان والژان ( چهره ی خوب ! ) که از زندان فرار کرده بود ( قانون شکن !! ) و شاید متفقاً همه ی ما مشرق زمینی های دل نازک (!) از این بازرس ژاول ( اگر درست نوشته باشم ! ) بدمان می آمد و او را مظهر بدی می دانستیم (!؟ ) ولی اگر فرانسه امروز چنین شده است بخاطر این چنین بازرس های مقید به قانونی بودند که دراجرای حکم کوتاه نمی آمدند !! بازرس های ما با چندرغاز پول هم به ریش قانونگذار می خندند و هم مجری قانون و شب ها در قهوه خانه ها از لیاقت خود حرف می زنند !!!

 

خلاصه اینکه به صبحانه ی هتل صدرای ملکان با کلی ارفاق من نمره ی 12 دادم و رد شدیم !! تنها هتل شهر بود و نمی شد مردودش کرد ولی این ارفاق ها اصلا خوشآیند من نیستند و دوست دارم شهرهایمان آنقدر رشد فرهنگی داشته باشند که مسئولین ادارات و موسسات بخاطر ایرادهایی که به کارش می گیریم ، زنگ بزنند و از ما تشکر بکنند !!!

 

بعد از ملکان از میاندوآب گذشتیم که حالا یک آبش را ندارد و دیگری هم در این فصل بارش ، نیمچه باتلاقی بیشتر نیست !! ولی همچنان این شهر میان دو آب قرار دارد و این آب ها دیگر رودخانه نیستند بلکه دو جریان قومی و فرهنگی هستند ! (!؟) میاندوآب مرز میان کردستان و آذربایجان می باشد و مرز بین مناطق سنی نشین و شیعه نشین !! هیچ چیز در این شهر خوشآیند نیست الا اینکه زادگاه یکی از بزرگترین فرماندهان زمان جنگ ایران و عراق می باشد ؛ مهدی باکری !! فرماندهی که از شش جهت پاک بود و هیچ تهمتی بر او نتوانستند ببندند ؛ چه جنگ پسندانِ اولی  و چه جنگ نپسندانِ ثانوی !!


بعد از میاندوآب وارد سرزمینی شدیم مابین مهاباد و میاندوآب ، سرزمینی که سالهاست در گروکشی قومیتی قرار دارد !! نام روستاها ترکی هستند و ساکنان آنها کرد هستند !! و اغلب کردهای مهاباد کردهای بی هویتی هستند که در سرزمین ترک ها پرورش یافته اند تا خاری باشند در پیش روی کردهای سنندج و کردستان !! اغلب کارشناسان ما وقتی می نشینند از کشورهایی مانند نروژ و فنلاند مثال می زنند در حالیکه در آن کشورها سیاست برنامه ی آدمها برای پیشبرد کارهاست و در کشور ما آدمها ابزاری برای پیشبرد منافع سیاستمداران !! و آدمهایی که در یکصد سال گذشته در ایران پرورش یافته اند (!) غالبا هویت سیاسی دارند تا هویت فرهنگی !!!!

 

سری به بازار زدیم ، برعکس دفعه قبلی که در تابستان و گرمای وحشتناکش آمده بودیم این بار هوا سرد بود و بازار هم شلوغ تشریف داشت !! قیمت ها در بازار مهاباد هم ناجور بود ، البته همه در این کشور حق دارند و البته ناحق ها بیشتر !! در مهاباد می توان اجناس خوب را دید ؛ حتی اگر به خاطر قیمت نشود خرید !! در شهرهای ما اجناس حرامزاده ای عرضه می شوند که فروشنده نمی داند در کجا تولید شده است ، گاه نسبت دادن به چین خود نوعی فرار از زیر بار دروغ بزرگتر است !! ولی در مهاباد می توان یقین داشت که این جنس اصالتا متعلق به کدام کشور است !؟ و البته قیمت ها حتی با وجود گران بودن ،  30-40 درصد از فروشگاههای تهران و تبریز و اصفهان که آنها را خریده و به آن بازار ها انتقال می دهند ، ارزانتر است . یعنی کفش های مارک داری مانند کلارک و کَت و ... نصف قیمت اصلی و به روز آنها هستند !! چیز زیادی نخریدیم و عمدتا داشتیم قدم می زدیم ، البته زیاد هم دست خالی نبودیم  و همیشه چیزی برای خریدن هست !! ایشالا بعد از اینکه دولت 20درصد حقوق ها را افزایش داد می رویم و کل بازار را منتقل می کنیم به خانه مان !! نکته ی جالب همسایگی فروشگاههایی بود که جنس استوک می فروختند با فروشگاههایی که جنس تاناکورا می فروختند !؟ قیمت کفش در مغازه ای 600 - 700 هزار تومان بود و قیمت کفش در سبدهای جلوی برخی مغازه ها از نوع سوا کردنی و مثلا 10 - 20 هزار تومان !!

 

ناهار را رفتیم و در رستوران روبار مهاباد خوردیم ... روبار بمعنی رودخانه می باشد !! بزرگی فرمود : " خاطرات را وقتی با خوردن به ذهنمان گره می زنیم ماندگاری اش بیشتر می شود !! "

 

نظرات 2 + ارسال نظر
همطاف یلنیز پنج‌شنبه 8 آذر 1397 ساعت 09:19 http://fazeinali.blogfa.com/

سلام سلام
کلهم عمر آدمی به ساختن خاطرات می ارزد ها (خاطرات را وقتی با خوردن به ذهنمان گره می زنیم ماندگاری اش بیشتر می شود)

سلام
می بینید چقدر گهربار و نغز فرموده ایم !؟

نگین شنبه 10 آذر 1397 ساعت 02:32

سلام بر جناب دادو

سفرنامه مفصّل و خوبی بود، فقط ای کاش مصوّر هم بود که بقول خودتان بهتر تر میشد!

صبحانه نان و پنیر (آنهم نه نان ساده، بلکه از نوع یاغلی کوکَه) در ماشین پیچاندین و بعدش تازه برای صبحانه رفتین هتل؟!!
بنده الان دلیل اون 15 کیلو را به فراست(!) دریافتم!!!

البته که ما بخیل نیستیم و نوش جان !!


جنس های اصل بقول بچه ها یک نوع فِیک دارن و فیکشون هم باز فیک داره !! اینه که قیمت محصولات یک برند خاص، بسته به فیک درجه چندم بودن! متفاوته ...

همیشه به سفر و گردش انشاالله ...


همسرم یه پسرخاله داره وقتی میخواد از فلان مسافرتی که با هم رفتیم کد بده، میگه همون سری که رفتیم کبابی سر چهارراه، کباب گلپایگان خوردیم ، گوشتشو جلوی خودمون چرخ کرد !!!!
بعد ما میگیم آهااااااان، آهااااااااان !!!

سلام
هوا ابری بود و عکس چندانی نشد که بگیرم ، البته از فضای غذاخوری عکس گرفته و همانجا با هشتگ در اینستا گذاشتم که بنوعی مهر تائید از طرف خودم می باشد !!
جنس اصل که فیک داشته باشد از جنس نااصل بهترتر است !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد