دیروز یک عالمه مشغول بودم ... سر صبحی داشتم خواب نجاری می دیدم و برای همین بلافاصله که بلند شدم رفتم سراغ نیمه کاری های تخت و کمد و البته نه کارهایی که منجر به سر و صدا بشوند ، بلکه فقط داشتم محاسبه می کردم !!
کمی بعدتر که صبح شد دوستم تماس گرفت برای یک طراحی ساده ی برچسب برای یک شرکت (!!) ابتدا یک عکس موبایلی فرستاد که این چنین چیزی می خواهند و من دو ساعت طول کشید تا آنچنان طرحی از روی تصویر ناخوانا برایشان درست کردم و دقیقه ی نود بودم که فایل اصلی را برایم فرستاد (!!) یعنی دو ساعت زوری که زدم اصلا نیاز نبود !!!؟؟ بعضی ها نمی دانند چه چیزهایی دارند و از دیگران انتظار دارند تا نیازهایشان را برآورده بکنند و بعد از کلی تلف کردن وقت خود و دیگران تازه می فهمند که چیزهایی که دارند بهترین ها هستند !!
حوالی ساعت 12 بود که یادم افتاد از کارخانه برای یک مراسم دعوت شده ایم ، من و برادر بزرگم و تماس گرفتم و برادرم اعلام کرد که اگر دوست داشتم بروم او هم می رود و الا ...(!) مسیری را بایدبا BRT می رفتم ... یک دوست قدیمی که دوچرخه سوار و کوهنورد است را دیدم و نیم ساعتی با هم گپ مختصر و مفید داشتیم !! بعد به قرارم رسیدم و با برادرم رفتم کارخانه !! نیم ساعتی حضور موثر داشتیم و برای دعوت ناهار نماندیم و از کارخانه خارج شدیم !! کارخانه ای که صاحب اش در حبس باشد و معامله اش پولشوئی محرز باشد(!) ، ناهارش را ما نخوریم بهتر است !!؟؟ البته برای کارمندان و کارگرانش همچون مانند شیر مادر ، حلال است !! و صدالبته خیلی ها از این بی صاحابی لذت وافر برده و تا جائیکه می توانند این گاو بی صاحب را می دوشند !!
حوالی ساعت یک ربع به 15 بود و خبردار شدم که شام غریبان ( ناهار غریبان !! ) یکی از پیشکسوتان عرصه ورزش استان بپاست و یک راست رفتم برای شرکت در مراسم و خیلی هم خوب شد ، چون امروز مسافر بودم و به مجلس ختم نمی رسیدم !! اتفاقا حضور موثری بود و داستانش مفصل است ...
یک خرید ملزومات ناقصِ برای تخت و کمد هم داشتم که سر راهم انجام دادم که آنهم داستان دارد ...
به مغازه ی دوستی سر زدم و اتفاقا یک دوست قدیمی با بانویش در آنجا بودند ، خیلی سال است که مقیم پایتخت است(!) و دیدار جالبی بود و یک ساعتی هم در آنجا حضور موثر داشتیم که داستان دارد ؛ اساسی !!
بروم بخوایم و فردا داستان سفر امروز به مهاباد را بنویسم ...
سلام
چقدر حس میکنم روزهای شلوغی دارین شما !!
پر کار و پر رفت و آمد ...
البته شلوغ ِ خوب منظورمه ...
چقدر خوبه که جسم و ذهن خودتون رو فعّال نگه میدارین ...
به نظرم کلمه "بازنشسته" در مورد شما مصداق نداره !
سلام
شاید یکی از راهها برای فعال ماندن ذهن ناتمام ماندن ایده ها و افکار باشد !!
سلام سلام
.
گفته بودم یکی از علایق ناکام! من نجاری است
و
حضور موثر
علیک سلام
و امممما حضور موثر داشتن یکی از نشانه های زنده بودنِ خوب است !!