طالبی بستنی ...

روزنوشته های این روزها بیشتر در یک حال و هوا می گردد ، یا گلایه از بی خوابی است و یا شرح ددرهای شبانه !! دیروز عصر مادر زنگ زد که برای افطار یک عده را در رستوران بالای کوه به حساب من مهمان دعوت کرده است !! منهم که کلا خسته و کوفته و بدخواب شده ، اعلام کردم که با تاسف باید بگویم که میزبان حال ندارد بیاید !!

 

اگر فکر کرده اید نبودن میزبان دلیل می شود بر بهم خوردن دعوت بیراهه فکر کرده اید ، مادر باتفاق برادرها رفتند به رستوران " ایپک یولو " ( جاده ابریشم ) که شعبه دوم اش در بالای کوه است و من مثلا ماندم برای استراحت و آنقدر تلفن زنگ زد که بعد از چند جواب دادن مجبور شدم سیم اش را بکشم و خیالم راحت بشود که متاسفانه بخاطر بالا رفتن فشار که نتیجه حرص خوری بود خوابم پرید ...

قبل از افطار فوتورافچی تماس گرفت و قرار شد باهم برویم کوه ، نوبت اولی بود که امسال فوتورافچی می خواست بیاید کوه !! از وقتی عیالوار شده است سنگین تر هم شده است !!

از حوالی افطار هوا چرخید و نسیم خنکی تا دمدمای صبح وجود داشت ؛ البته بالای کوه باد بود در حد مردافکن !! ولی نزدیکی های صبح من مجبور شدم از لحاف استفاده بکنم !!

وقتی من به بالای کوه رسیدم ، مهمان هایم داشتند برمی گشتند ، ماهم زیاد معطل نشدیک و دوری زده یک چایی خوردیم که نصف آن را باد فوت کرد توی صفت مان !! من بدلیل خوردن آب زیادی یخ (!) کمی تا قسمتی در ناحیه گلو مشکل داشتم و فوتورافچی هم مثل مرغ کوکو که از اتاقکش در ساعت بیرون می آید و کو کو می کند ، هر چند دقیقه چند تا سرفه می کرد ، برای همین و طبق قاعده ی در روزگار ناخوشی هر چیزی که مضرتر باشد دلبخواهتر می شود ، هوس بستنی کرده و رفتیم از محلی که سالهای قبل هر شب در زمان بازگشت از کوه بستنی می خوردیم یک طالبی بستنی خوردیم در حد قطب جنوب !! فوتورافچی را نیم دانم ولی صدای من امروز دو پرده بم تر شده بود !!

...

موقع انتشار پست اینترنتم قطع و وصل شد و مقداری از نوشته ها که ذخیره نشده بود پرید ، منهم می روم می پرم روی تختم تا یکی دو ساعتی بخوابم ...