یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

ما و دیگران

 

مردمانی که ما باشیم با مردمانی که دیگران باشند خیلی فرق داریم ؛ در نوع نگاه به زندگی و حتی در نوع حرف زدن از زندگی ، نگاه ما می گوید که ما خیلی نزدیک تر از چیزی هستیم که فکر می کنیم !؟ و حرف زدن ما می گوید که ما خیلی دورتر از چیزی هستیم که می گوییم !؟

  

 

اندر حکایت ددر آخر هفته ما همین بس که در دو نقطه توقف داشتیم ، یک ساعتی برای صبحانه (!) و دو ساعتی برای ناهار (!) بعد از صبحانه همسفر جوانتر ما رفت از ماشین دستکش برداشت و شروع کرد به جمع کردن زباله های اطراف جایی که نشسته بودیم ... من کمکش نکردم ولی رفتم از ماشین دو تا نایلون بزرگ آوردم و دادم تا کارش را بهتر انجام بدهد !؟ من قبلا هم گفته ام که جزو گروه سبز و قرمز کوه و طبیعت نیستم (!؟) قرمز ها آشغال می ریزند و سبزها آشغال نمی ریزند ولی جمع هم می کنند (!) من جزو گروه قهوه ای ها هستم ؛ نه آشغال می ریزم و نه آشغال دیگران را جمع می کنم (!؟) خلاصه اینکه در محلی که صبحانه خوردیم حدود 4 تا نایلون بزرگ انواع زباله و آشغال جمع کرد و کنار درختی گذاشت ، با توجه به تنوع و نوع آشغال امکان برداشتن و همراه بردن نداشتند !!

 

و بعدتر رسیدیم و به مقصد و اتاق هایمان را تحویل گرفتیم و بهترین جا برای استراحت و کمی نشستن به بهانه چایی در سایه بالکن سوئیت دوستان بود تا آفتاب کمی مسیرش را عوض بکند ... نوراخانیم و آقا یاشار دل سیر بازی می کردند و ما هم ازتماشای خوشی آنها خوش بودیم ...

 

 

بعد از ظهر راه افتادیم و رفتیم تا کمی در اعماق جنگل ناهار بخوریم و برگردیم ... اتفاقا جایی که می خواستیم برویم خلوت بود و رفتیم و بساطمان را پهن کردیم و منقل را سوار کردم (!؟) تقریبا در هر گوشه ای آشغالی ریخته بود و ظرف خالی نوشابه و انواع نایلون و حتی پوشک بچه و ... !! ناهار را خوردیم و کمی هم در یک شیب نسبتا تند ، تمرین بالارفتن کردیم و خوش گذشت !! مخصوصا بچه ها که بدون ترس با گرفتن ریشه درختان چنان بالا می رفتند و سر می خوردند که انگار محوطه مهدکودک بود !!

 

 

توی تصویر نمایندگانی از آشغال ها دیده می شود !! موقع برگشت دوباره همسفرمان دستکش بدست شد و این بار من یک نایلون مشکی خیلی بزرگ که کف صندوق عقب ماشین بود را به او دادم تا با خیال راحت آشغال جمع بکند ... یادم افتاد که نوبت قبل موقع گرفتن قبض ورود به منطقه از این نایلون بزرگ ها می دادند تا مسافرن و گردشگران آشغال ها را توی آنها بریزند و اگر امکان داشت کمی به کار نظافت طبیعت برسند !!؟ در یک محوطه 100-150 متری که بودیم نایلون بزرگ تا خرخره پر شد !!؟

 

شب در یک هوای بسیار خنک تابستانی در بالکن نشسته بودیم و روزگار خوبی داشتیم و برای صبح برنامه می چیدند ... کله صبح چند نفری عازم قلعه بابک شدند که تا نیمه رفته و در حال برگشت بودند که من به آنها رسیدم !؟ من قصد بالارفتن نداشتم و کمی بالا رفته بودم تا از هوای تازه صبح لذت بیشتری ببرم !! بعد از صبحانه ، نوراخانیم و یاشار خان گفتند که می خواهند بروند کوه ... همقدم شدیم تا مقداری از مسیر پله کاری شده را بالا برویم ... در حالیکه مدام حرف می زدند و به همدیگر راه و چاه نشان می دادند و گاهی هم به ما راه رفتن یاد می دادند بالاتر رفتیم ... توی مسیر نوراخانیم کوهنوردی بهمراه رقص داشتند !!

 

 

 

و کمی بعد خسته شدند و برگشتیم پیش بقیه دوستان و کم کم آماده بازگشت به تبریز شدیم ... بعد از ظهر نسبتا گرمی داشتیم و بعد در خبرها خواندم که کلیبر گرمترین دمای سی سال گذشته خودش را تجربه کرده بود !!؟ البته خبر بدتری هم وجود داشت ، قسمتهایی از هاوایی سوخته بود و تلفات قابل توجهی هم داشت !!؟ اسپانیا و پرتقال هم که دچار آتش سوزی بودند !؟ اینها خبرهایی بودند که از طریق اینستاگرام به من می رسید...

 

عصر بعد از بازگشت رفتم خانه مادرم تا شیفت پرستاری ام را تحویل بگیرم و توی تی وی و شبکه مستند ، یک تالاب زیبا را بهمراه پرندگان و ... نشان می داد ، بگذریم که نیم ساعتی تماشا کردم و نه اسمی از تالاب شنیدم و نه ... فیلمبرداری فوق العاده زیبا بود و تصاویر واقعا جالب و دلنشین !! با خودم فکر کردم یکی که خارج نشسته با دیدن این مستند دلش هوایی می شود تا بیاید و این صحنه ها را از نزدیک ببیند ولی آیا از نزدیک ما اینگونه هستیم !؟


 

 

و بعد یکی از دوستان از کانادا آمد پشت خط اینستاگرامی و جویای حال مادرم بود و منهم جویای حال پدرش !! و بعد یک عکس فرستادم از ددر آخر هفته مان و یاد ایامی هم شد از آخرین حضورشان در برنامه قلعه بابک سال 75 ، قبل از مهاجرت به کانادا !!! و بعد ایشان خبر دادند که رفته بودند یک ددر جنگلی و چند تا عکس فرستادند ... عکس ساده خبری !!

 

 

 

 

ما اینجا نه اینقدر سبز داریم و نه اینقدر آبی !؟ و اصلا هم بعید نیست و می گذاریم به حساب غنای طبیعی آنجا ولی چرا آنها اینهمه آشغالی که ما داریم را ندارند !؟ مطمئنا خیلی ها انگشت اتهام را به طرف دولت ها و متولیان می گیرند ولی من بعنوان یک فرد که بیش از 35 سال در طبیعت بودم و گهگاه نقش آفرین هم بودم این اتهام را قبول ندارم و به این نتیجه رسیده ام که فرهنگ مردم از قدرت دولت ها قوی تر است !؟ و بدبخت تر ملتی که به تماشا بایستد تا دولت برایش فرهنگ بسازد آنهم با زیرساخت قوی !!؟

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سلام یکشنبه 22 مرداد 1402 ساعت 21:28

با درود
تصاویر زیبایی بود
دوست با حالی دارید که به طبیعت احترام می گذارد
کاشکی همه اینطور باشند
و احترام به این شعار بگذارند
شهر ما
خانه ی ما
ولی متاسفانه
بعضی ها با همه چیز به جرم اینکه دولت دلخواه حاکم نیست
فقط خرابکاری می کنند
که به دولت خسارت بزنند
در حالیکه نمی دونند
خسارت از جیب مردم است

سلام
متاسفانه کل جریان همینطوری هست ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد