یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

اتفاقات روزمره !!

 

دیروز در یکی از گروه هایی که برای همکاران بازنشسته بود ، اد شده بودم !! احتراما گفتم چند روز بمانم و بعد لفت بدهم که زیاد ناهنجاری تولید نشود !! خیلی از ماها هم می خواهیم در لیست خود افراد زیادی به عنوان دوست داشته باشیم !؟ و هم اینکه نمی خواهیم برای اینهمه آدم که در لیست داریم وقت بگذاریم !؟ و چه فضایی بهتر از این سایت ها و گروهها که هم باهمیم و هم بی همیم !!؟

  

 

برخی از دوستان چند تا عکس قدیمی ازکارخانه و همکاران گذاشته بودند و چون آرشیو عکس من در کارخانه از آرشیو خود روابط عمومی کاملتر بوده و عکس بیشتری از دوستان و محیط کارخانه داشتم ، قلقلکی شدم و چند تا عکس گذاشتم تا کمی عکس خوب ببینند !!؟ اتفاقا یکی از عکس ها هم آمد زیر دست و بالم و آن را هم در سایت مزبور گذاشتم ... عکس یکی از کارگران 5ایکس لارج(!) کارخانه که با یک انبر خیلی بزرگ در کنار دستگاه فورج( پرس ) ایستاده بود و اتفاقا این عکس را خیلی جاها فرستاده بودم !! خلاصه اینکه متعاقبا کلاغ ( یکی از همکاران !) خبر آورد که آقای فلانی ( صاحب عکس ! ) چند روز است که در بیمارستان بستری هست و برایش دعا بکنید و ... چون مدتی هم در کارگاه ما بود و یک رابطه ی دوستی ، غیر از کار ، هم باهم داشتیم ... اندکی ناراحت شدم و به یکی دو نفر زنگ زدم و شاکی بودم که چرا به من خبر نداده اند !! البته آنها هم متقابلا شاکی بودند که چرا در هیچ گروهی نمی مانی که خودت باخبر بشوی !؟

 

امروز صبح ، برای کاری از خانه مادر بیرون آمدم و مادر را به همسایه ها سپردم تا برادرم بیاید و کنارش باشد و توی خیابان بودم که شماره ناشناسی به من زنگ زد و دیدم خانم همان همکار بستری در بیمارستان می باشد !؟ پس از خوش و بش و جویا شدن حال همکار چند تا سوال داشت که یکی دو تا را جواب دادم و قرار شد یک ربع بعد زنگ بزند و بقیه را از دیگران بپرسم و بگویم ... 

شکرخدا ، تا چند روز دیگر گفته اند مرخص می شود ... بنده خدا سکته مغزی کرده بود !! ... در حالیکه خانمش داشت این خبر را به من می داد من یواشکی خنده ام گرفته بود !؟ وقتی در کارخانه بودیم ، روزی خبری آورد و و چیزی تعریف می کرد که در شبکه چهار دیده بود و اتفاقا کمی پس و پیش گفت و من به شوخی گفتم : " تو برای اینکه زیاد از مغزت کار نمی کشی !؟ سعی کن شبکه چهار را نبینی !! مغزت را به چالش می کشد و یهو از کارهای روتین و روزمره  می ایستد ! " 

خدا سلامتی بدهد ، بدجوری طرفدار حسن روحانی بود و و سر اینکه فردای انتخابات یکی از همکاران گفته بود " حسن چاخان ! " کم مانده بود با هم دعوایشان بشود ... ولی گذشتِ روزگار ، چاخان بودن حسن را ثابت کرد و لقب معروف حسن کچل بعد از هزاران سال به حسن چاخان منتقل شد !!

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سلام چهارشنبه 4 مرداد 1402 ساعت 16:40

خداوند جمیع بیماران را شفای عاجل عنایت فرماید
ما هم یک گروه واتسابی از بازنشستگان داریم
خیلی هاشون از روسا بودند
الان نود و نه در صداشون مخالف جمهوری اسلامی اند
از صبح که بیدار می شوند چرند و پرند رسانه های معاند داخلی و خارجی را کپی می کنند
و برای هم هورا می کشند
اکثرا هم از اونهایی بودند که در زمان حیات اداری شون با هزار و یک حقه بازی بورس می رفتند
من که حالم بهم می خورد از وجودشان
ولی لازمه که گروه را ترک نکنم

سلام و ممنون ...
متاسفانه دروغ و دورویی در همه طبقات اجتماعی ، حرف اول را می زند و به این زودی ها ول کن نخواهد بود ... مخصوصا که مستقیما به نان مردم هم گره خورده است !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد