یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

از هم می آموزیم ...

 

امروز کمی پیاده روی داشتم و باید چند تا قیمت می گرفتم ، به یک یراق آلات فروش مراجعه کردم و وسیله ای را پرسیدم

   

از پشت مغازه چندتایی آورد و روی میز گذاشت ، مدل قدیمی بودند و پرسیدم از مدل جدیدها ندارید ؟ جواب داد از اینها دیگر نمی آید ، منهم از قدیم چندتایی دارم ... نگرفتم و راه افتادم ... تقریبا بعد از آن مغازه ، همه مغازه ها نه تنها داشتند ، بلکه زیاد هم داشتند و توی ویترین هم گذاشته بودند!؟
خواستم برگردم و کلا خاکبرداری اش بکنم !!؟ شیطان دستم را گرفت و نگذاشت ، گفت : صبح با خواندن یاسین از خانه بیرون آمده ای ، اوقاتت را تلخ نکن !؟ ...
کمی بعد یاد شیطان افتادم و کلاهی که سرم گذاشته بود ... ثواب و صواب گوشمالی و تنبیه خلافکاری که دروغگویی را سرمایه خود کرده ، از خواندن یاسین بیشتر بود !!!؟

=====

در یک مسیر نسبتا شلوغ خانم مسنی ایستاده بود ، شبیه گدا نبود و تشخصی که در قیافه داشت نشان از گداصفتی نداشت ... توی دستش یک اسکناس ده هزاری داشت و تنها نشانه اش همان بود !! کمی هم قیافه اش شبیه نقش خاله در سریال روزی روزگاری بود !؟

 یک نوجوان خیلی مودب با لباس مرتب و رفتار پر از احتیاط داشت رد می شد که نگاهش به آن خانم افتاد ، من ایستاده بودم تا در ویترین تی شرت ببینم !! چند قدم رفت و ایستاد و کیف پولش را درآورد ، یک اسکناس ده هزاری بیرون آورد و توی دستش مچاله کرد و آمد خیلی نزدیکتر به زن ایستاد ( انگار آدم کنار مادرش می ایستد تا حرفی را یواش بزند ! )، آرام پول را توی دستش گذاشت و گفت :« مادر ، لطفا منو دعا کن !! »

 رفتار فوق العاده شیک و تمیزی بود ... صدقه ای که می دهیم یا کمکی که می کنیم ، صیقلی بر روح ماست که ارزشش بیشتر از رفع نیاز طرف مقابل است !!

کاش همه یاد می گرفتند که کمک به دیگران را نه از منظر منت ، بلکه خرید خدمت ببینند و مطمئنا دعایی که می خرند ارزشش هزاران برابر بیشتر از پولی می شود که می پردازند ، با منت گذاشتن و ریا ، فقط پول می رود و دیگر هیچ !!؟

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سلام جمعه 9 تیر 1402 ساعت 08:50

بالاخره
حرف شیطان را گوش کردید یا نه بیخیال شدید ؟
و اما
آن خانم
یکبار مثل همین کیس را من داشتم
صبح وقتی در مغازه را بالا می زدم
اسپند دود می کردم
یک رسم کسبه هست
بعد ظرف را همراه با دودش به مغازه کناری بردم
یک پیرمرد فکر کرد من گدا هستم دست توی جیب کرد و اسکناسی در آورد
خب فروشنده گفت این حاجی نصف تهران مال او است
البته شوخی کرد چون فقط یک آپارتمان در تهران سهم من بود

شبطان همیشه ما را گول می زند ، چون یک قدم جلوتر است !!
گرفتید یا نه ؟!
گاهی اوقات این قبیل پولها ، حلال تر از خیلی پولهاست ... گدا شخصیت اش را به پول حلال می فروشد !! خیلی ها به پول حرام ؛ مخصوصا در این دوران !!
خوشا آنکس که با درآمد حلال ، شخصیت می خرد ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد