یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

تاسوعای حسینی ...

 

 شرح زیارت عاشورا

  

 

دیشب رفته بودیم بیروم و یک جایی توقف کردیم تا عزاداری خیابانی مخصوص این مناطق را ببینیم ... مردم با یک ظاهر متفاوت مشغول روزمره گی های خودشان بودند و البته کمی متفاوت تر ...


دختر جوانی با یک ماشین خیلی کلاس بالا آمده بود و از همراهی که جلو نشسته بود ، معلوم بود که مادر یا مادربزرگش را برای تماشا آورده است !! همراهش با چشمان اشک بار به میدان نگاه می کرد و راننده جوان در عوالم خودش سیر می کرد و چشمش به گوشیش بود !! گاهی همینقدر از احترام هم می تواند کفِ نیازِ همزیستی جامعه باشد !! لازم نیست وقتی در بین خانواده ها احترامی نمانده است (!) از مردم خواسته بشود که دیگران را رعایت بکنند (!) این مطالب شعار صرفِ سیاسی هستند و هیچ ربطی به فرهنگ و تربیت خانوادگی ندارند !!

 

نوراخانیم را بغل گرفتم و کمی نزدیکتر رفتیم ... ساعت 11/30 بود و هنوز شروع نکرده بودند ...



برای اینکه تردد عادی شهر از فروکش بکند و عزاداری ها مزاحم نشوند ، در برخی جاها ، شروع  این مراسم خیابانی تا ساعت 12 شب کش می یابد و حدود یکی دو ساعتی طول می کشد !! بعد از ساعت عادی شهر ، کسانی که در خیابان ها حضور دارند یا عزادار هستند و یا تماشاچی های پیاده و سواره !!؟؟ سالهای دورتر هر کسی در محله خودش مراسم می گرفت و نهایتا در یکی دو ساعت مراسم تمام می شد !! تماشاچی هم از خود محله بود و نهایتا چند جوان بین محله ها سرک می کشیدند !! حالا زرق و برق ها آنقدر زیاد شده است که مردم دلشان نمی آید در یکی دو ساعت جریان را سرهم بندی بکنند !!! و دو ساعت مانده به شروع با پخش عزاداری های آرشیوی ، شروع می کنند !! صندلی برای تماشاچی ها می گذارند !! و بعد از اتمام مراسم سرو صدا تا ساعت ها ادامه دارد !! خیل عظیمی از تماشاچی های سواره هم در سطح شهر در گردش هستند و خیابان خیابان می روند و از هر محله ای باندازه ای که قسمت بشود تماشا می کنند ... مثل برخی ها که کنترل تلویزیون را دست می گیرند و هی کانال عوض می کنند !! آن روز در خانه مادرم کنترل دست من افتاده بود و بیست کانال را دوبار رفتم بالا و برگشتم (!) در عرض ده دقیقه ، پنج بار تبلیغات " شهرفرش " و " سرای ایرانی " را دیدم !!  تماشاچی های سواره هم همینطور هستند ، ول معطل های خیابان ها هستند و بیخود بنزین می سوزانند و سطح خیابان ها را شلوغ می کنند ...البته همان ابتدا نوشتم که مردم کمی ظاهرشان تغییر کرده و همان ول معطلی روزمره شان را ادامه می دهند !!

 

کمی بعد مراسم شروع شد و نوراخانیم با تعجب به بلندگوها و چراغها و آدمها نگاه می کرد و پرسید : " ددی ... اینها چکار می کنند !؟ " گفتم : " حالا موسم تماشاست ... به وقتش یا می فهمی و یا نمی فهمی !! " مرد جوانی کنار دستم ایستاده بود او هم پسرش رادر بغل داشت ... گفت : " عجب جواب سنگینی برای یک بچه ی کوچک دادی !! " گفتم : " کوچک باشد یا بزرگ ، این سوال یک جواب بیشتر ندارد !! " صدای پخش ها اذیتش می کرد و به ماشین برگشتیم ...


اتفاقا روز قبل یکی در اتوبوس از مزاحمت شبانه سر و صداها گله داشت !! گفتم : " وقتی تلویزیون پنجره های هافمن را تبلیغ می کند برای همین روز هست دیگر ، تو که زورت به جمع کردن مراسم خیابانی نمی رسد (!) پنجره هایت را هافمن کن !! "

 

اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ

وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِکَ

 

نظرات 1 + ارسال نظر
الهام دوشنبه 17 مرداد 1401 ساعت 19:57

سلام
وقت‌های عید و عزا حتما به اینجا سر می‌زنم و از احوالِ ساده و صادق مطالب کیف می‌کنم؛ اما تا به حال چنین عبارتِ خاصی را ندیده بودم از شما. «به وقتش یا می فهمی و یا نمی فهمی !!» نمی‌دانم این حریت و آزادگی و نرمش و آرامی که در این عبارت هست آگاهانه بوده یا فطریِ شماست. دور از توضیح و حُقنه کردن و تعاریفِ زوری. چقدر به خودِ اباعبدالله نزدیک بود این عبارت شما. رها می‌کند تا خودمان بفهمیم. خوش به حال نوراجان.

سلام
شما لطف دارید و مرا یاد بیتی از حافظ می اندازید که :
از مروت نبود دور اگر پرسد حال پادشاهی که به همسایگی خویش گدایی دارد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد