یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

دیدار با آتش نشان ها !!

 

امروز باتفاق نوراخانیم رفته بودیم شاهگلی گردی ... هوا خنک بود متمایل به سردی !! از قرار معلوم در ارتفاعات اردبیل برف آمده است ... زمین هم کمی بیش از اندازه خلوت بود !! چند دختر نوجوان در گوشه ای چنان قشقرقی بپا کرده بودند که انگار یک مدرسه دختر باهم جیغ می کشیدند !!

 

 

مثلا داشتند باتفاق هم فیلم می گرفتند برای استوری کردن !! شدت فریادهایشان جوری بود که نوراخانیم کمی ترسیده بود !! آمد بغل من و گفت : " این گالی ها ( گالی را برای خاله اش بکار می برد و ایضا برای خانم های جوان !! ) چرا داد می زنند !؟ " گفتم : " به وقتش تو هم می شوی مثل یکی از اینها !! "

 

پارک خالی از آدم ، زیاد به دل نمی نشیند !! پارک پر از آدم هم با اعصاب راه نمی آید !! ولی اگر آدمها رعایت بکنند ، چه شود ... کمی قدم زدیم و کمی با وسایل بازی مشغول شدیم ... چند تایی هم عکس گرفتیم برای ارسال به هواداران نوراخانیم !!

 

 

 

در راه بازگشت که نوراخانیم هم خسته شده بود ، چون قول داده بود بغلم نیاید ، آمد روی شانه ام نشست !! و آمدیم طرف خانه ... البته گهگاه از زیر درختان می رفتم که برگها اذیتش بکند و از حالا دوزاری اش بیافتد که هیچ چیز رایگانی (!) لذتبخش نمی شود... شاید کشور ما بخاطر ترویج مفت خوری در همه سطوح ( هر کس بفراخور فرصتش !!) به این روز افتاده است ...

 

سر راه خانه یک قنادی لاکچری وجود دارد و بغلش هم یک آقا و خانم انواع نان شیرینی و ... می پزند !! هر کسی روزی خودش را دارد ، برخی بیخود خود را جر می دهند و بازی را شلوغ می کنند ...

 

در حالیکه نورا را روی دوشم داشتم وارد مغازه شدم و نیم کیلو شیرینی دانمارکی سفارش دادم ... و بعد دوباره یک سفارش نیم کیلویی دیگر از همان دادم !! گفتم : « شاید یکی پیدا شد و دادیم به او ... »

 

و در ادامه راه ... رفتم به ایستگاه آتش نشانی محله و باتفاق نوراخانیم رفتیم تماشای ماشین ها و ... آتش نشان ها داشتند در حیاط والیبال بازی می کردند !! شیرینی را هم دادم به آنها تا با چایی بخورند ... بهرحال روز آنها بود و جای دوری نرفت ...

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد