یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

روزهای بی نوشته ...

 

این روزها خیلی کم نوشته ام و در عوض بیشتر با کامپیوتر بودم و داشتم روی طرح های نیمه تمام و فکر های خامی که سالهاست همراهم هستند کار می کردم ... خدا را شکر فرصت شد و چند تا از آنها را نهائی کردم !!

   

وقتی فکری تبدیل به ایده شده و بعد اجرا می شود ، تازه می توان گفت تمام شدهاست و می ماند اینکه از نقطه ی پایان آغازی دوباره یابد و یا همان جا ختم شود ، مهم اینجاست که دیگر آن دغدغه ها و مشغول کردن های گاه و بیگاه ذهن را ندارد!!

 

یک هفته ای می شود که ننوشته ام (!) یکی دو یادداشت هم برداشته بودم که حالا می بینم وقتشان رد شده است و باید منتظر نوبتی دیگر باشند تا اسباب نوشتن همه آماده شود !!

 

دو روز پیش بود که خبر رسید که مادرم ناخوش احوال است ... می گفت مسموم شده ام! و البته دکتر نظرش کمی متفاوت بود و می گفت سرماخوردگی ویروسی می باشد! بهرحال حق با هرکدام بود مهم نبود (!) مهم این بود که مادرم ناخوش احوال بود و رفته بودیم عیادتش ... طبق معمول نوراخانیم با عموزاده هایش گرم گرفته بود و کم کم وقتش آمد که بیمار عذر عیادت کننده ها را بخواهد تا برود و کمی استراحت بکند !! موقع خداحافظی مادرم به هر کسی که از در رد می شد می گفت : " تو هم می روی !؟ می ماندی (!) فردا می رفتی !!؟؟ "

 

دیروز برادرم خبر داد که یکسری کار از چاپخانه فرستاده اند و قرار بود صد عدد نمونه بفرستیم و بعد اوکی بفرمایند و ادامه بدهیم !!! دیروز که کلا وقت نداشتم و چند ساعتی پای کامپیوتر مانده بودم !! وقتی داشتم برای والیبال از خانه خارج می شدم تازه فهمیدم که یکی دو ساعتی هست که باران می آید و بوی باران در همه جا پیچیده است و البته بهمراه یک افت محسوس دما ...بازی دیشب خیلی چسبید ، مخصوصا که به من گفتند تیم ها را من جدا بکنم و من به دوستم گفتم :" اینها از همین حالا باخته اند !! " دو تیم جدا کردم که یکی بیش از حد ضعیف بود و البته طرف خودم بود !! و خلاصه اینکه خودشان نفر عوض کردند که مثلا ما زیادی ضعیف شدیم و بعد بازی شروع شد و خیلی گرم و شیرین بازی کردیم و موقعی که زنگ تایم را زدند ، تقریبا همه از نا افتاده بودند !! توی کارخانه هم استراتژی من برای افراد کارگاهم همینطور بود (!) دو سه نفری که به کارکردشان مطمئن بودم برمی داشتم و بعد یکی دو نفر کارنکن و شاید بهتر بشود گفت نخاله هم که همه از دستشان به تنگ آمده بودند برمی داشتم و با خیال راحت سرمان به کارمان بود !!! اگر هم کسی از روسا می رفت و پشت سرمان حرف می زد قبل از اینکه من از خودم دفاع بکنم (!) مدیران ارشد می گفتند که اگر می خواهید فلانی ها رابدهیم به شما (!) و همه پا به فرار می گذاشتند ... البته برای رسیدن به این حد از مدیریت (!) شگردهای کاربلدهانه می خواهد و یکی از آنها این است که همه را زیرنظر داشته باشیم و بموقع بسنجیم که به کارمان می آیند و یا به دردمان می خورند یا نه (!) و وقتی همه در تنش انتخاب افراد هستند با کمی انصاف افراد خودمان را جدا بکنیم (!) هم کارمان بدلخواه باشد و هم دیگران قبل از ما دلشان به حال ما بسوزد !!!!

 

امروز صبح در راه خانه برادر بودم برای پیگیری کارهای دیروز ... توی مسیر زنگ زدم و خبر داد که همه شان بیمار شده اند و انگار پای ویروس به خانه ی آنها هم باز شده بود ... برادرزاده ی بزرگ که سرباز است به پادگان نرفته بود و برادرم برگ پزشکی اش را برده بود و نشان داده بود !! برادرزاده کوچک هم نتوانسته بود مدرسه برود و

وقتی من رسیدم بهمراه مادر و مادربزرگش باتفاق دائی اش رفته بودند درمانگاه و دو نفرشان زیر سرم بود !! منهم زیاد نماندم و به جای یک صد عدد نمونه سرم گرم شد و دویست عدد تهیه کردم تا برادرم بعد از ظهر نشانشان بدهد ...

 

کمی بعد در مغازه دوستم بودم و چند فقره پرینت گرفتم ... البته طبق معمول یکی زا فایل ها را برنداشته بودم !! یک ساعتی آنجا بودمو یک پیشنهاد به من دادند که نیم روز در یکی از دفترهای تبلیغاتی باشم و کمک حال یکی باشم که مغازه اجاره کرده و وقت ندارد در مغازه اش باشد !!! مملکت عجیبی داریم (!) یک عده از بیکار می نالند (!) یک عده چند تا شغل دارند و چند جا سرمایه گذاری کرده اند و وقت نمی کنند به مغازه شان سر بزنند (!) یکی از کارهای نامبرده آرایشگری در یکی  از هتل های مشهور شهر بود و از قرار معلوم بالای 7-8 میلیون درآمدداشت !؟!؟ یک عده هم در جنگ و جدال سر یارانه ها هستند که به وزیر و وکیل برسد یا نرسد !؟!؟

 

بعد از آنجا رفتم پیش دوست دیگری که برایش پرینت گرفته بودم ... یکی از مشتری هایش آمده بود که ظاهرا چنان دیده می شد که برای دریافت کمک مراجعه کرده است !! یک فقره چک 5 میلیونی اش برگشت خورده بود و در تب و تاب بود که چک به بانک برگردد و از قرار معلوم یک وام بزرگ برمیداشت و این موضوع چک بدموقعی پیش آمده بود !! دوستم به او می گفت که چرا همیشه چک های شما از یادتان می رود و او دفتری بیرون آمرد که چهار تا دسته چک به آن وصل بود و تمام صفحات پر شده بود و البته درهم و برهم (!) من گفتم : " آدم توی این دفتر برود تا سه ماه نمی تواند بیرون بیاید !! " گفت : " این دفتر همه ی دار و ندار و زندگی من است !! " گفتم : " پس آدم بدبختی هستی که همه ی دار و ندارت به این دفتر بسته است !! " و بعد ته برگ چکش را نشان داد که برای دیروز یک چک نوشته بود برای صافکار برای تعمیر سانتافه اش که بانو زده بود به دیوار پارکینگ به مبلغ 6/5میلیون تومان و زمان چک ها را قاطی کرده بود ... یاد فیلم مردی که موش شد افتادم که برای فرار از مالیات خودش را به منگی و بیماری زده بود ... این فرد اگر با همان شلورای که هی می افتاد اگر وارد ساختمان کمیته امداد می شد بدون پر کردن فرم و ... می توانست دستی پانصد هزار تومان بگیرد !!!

 

حالا خانه ام و نوراخانیم در حال خواب ... صدای تایپ کردنم بیدارش می کند ...

 

نظرات 2 + ارسال نظر
همطاف یلنیز سه‌شنبه 23 مهر 1398 ساعت 15:35 http://fazeinali.blogfa.com/

سلام سلام
از بیماران چه خبر؟ (عجب بیماری همه گیری!)
و
خدا را شکر فرصت شد و چند تا از نیمه تمام ها را تمام کردید .
فقط من منتظرم درباره رانندگی و ماشین هم مطلبی بنویسید. خودم که در اولین قدم برای تمدید گواهینامه اقدام کردم و بعد یک جلسه هم آموزش مهارتی! رانندگی، از سر گذراندم. شما چطور، از ماشین و رانندگی راضی هستید؟

سلام
فعلا یکی خوب می شود و دو تا اضافه می شود ...

ماشین که وسیله ایست مفید ؛ البته بغیر از ایران ... در ایران جزو تفریحات سالم و گاه خطرناک محسوب می شود و ایضا تعریف چهاردیواری اختیاری برایش صدق می کند !!
من که رانندگی نمی کنم ، من همچنان صندلی جلو ، سمت راست را در اختیار دارم !!

نگین پنج‌شنبه 25 مهر 1398 ساعت 21:19

سلام بر همشهری دادو

این شاپسر ما هم ویروسی شد
دیروز بهش گفتم برو دکتر تا بقیه اهل منزل رو هم مبتلا نکردی!
گفت نه باور کن دارم خوب میشم!!
امشب بهش گفتم ببین! یا شبی میری دکتر یا میری واسه خودت یه اتاق اجاره میکنی فرزندم!

الان رفته درمانگاه ...

برادر بزرگ من کلا ماشین بیرون نمیاره از دست شرایط رانندگی گل و بلبل ملت غیور !! هرجا میخواد بره با اسنپ یا تاکسی میره ...

واسه حرص خوردن و ناراحتی اعصاب همین یک قلم رانندگی کفایت میکنه!

سلام
متاسفانه عدم رعایت حقوق دیگران سرعت سرایت را افزایش می دهد ...
و متاسفانه تر عدم رعایت حقوق دیگران سرطان بدخیم فرهنگی ایران زمین در همه زمینه های زندگی روزمره است ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد