یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

مهرانه (2)

 

دنیای مجازی امروز را با انواعی از تبریکات و خاطره گوئی ها و ... در مورد اول ماه مهر و از طرف شخصیت های مختلف شروع کردم !! بغیر از برخی نظر دادن ها که در من ایجاد نوعی حساسیت می کند (!) خواندن و رد شدن از سایر نظرها برایم چندان سخت نیست !!

   

یادم هست که تازه ازدواج کرده بودم و روزی در خیابان داشتیم باتفاق بانو می رفتیم که بانو ایستاد و با خانمی خوش و بش کرد و بعد گفت : " که او معلم اول ابتدائی اش می باشد و همیشه روز معلم را به او تبریک می گوید و ... !! " فقط گوش نیست که از یکی بگیری و از دیگری بدهی بیرون !! همین کار را با چشم هم می توان کرد !! بهرحال با شرایط خاطرات من این مسئله سازگار نبود و من یا معلمی را بیاد ندارد و یا اگر کسی را می شناسم بیشتر بخاطر حواشی مدرسه هست تا سیستم مدرسه و آموزش و ... !!

 

در میان انواعی از یادداشت های اول مهر (!) یک مورد برایم خیلی جالب بود ... یکی از دوستان که اتفاقا خیلی هم اهل می باشد و منسوب به خانواده ای تماما فرهنگی (!) چون هم پدر و هم مادر چهره های شاخصی در آموزش و پرورش شهر بودند و مادرش خدابیامرز سالها مدیر مدرسه بود و خاطرات پدرش از آموزش و پرورش شاید وزین ترین خاطرات موجود باشد !! ( چه مربوط به قبل از انقلاب و چه مربوط به بعد از انقلاب !! ) یک تصویر و نوشته را استوری فرموده بود :

 

 

خیلی از افراد جامعه ی ما  از چیزی گلایه مند و شاکی هستند ( در برهه ای از زمان !! )  و در عین حال از آن ارتزاق می کنند ( در برهه ای از زمان !! ) و بدتر اینکه امید دارند که اوضاع بصورت معجزه آسائی دگرگون شود !! یعنی فکر می کنند که اگر سیستم معیوب است (!) مربوط به بالادستی هاست و آنها که عمله و مزدور آن سیستم بودند و برای استخدام در همان سیستم معیوب سر و کله شکسته و پارتی و رشوه و ... داده اند (!) آدم خوب داستان هستند و می توانند در زمان اشتغال از مزایا استفاده بکنند و در زمانی که قطع رابطه کرده اند با شمردن معایب خود را تبرئه کنند !!!


البته این مورد انگار یک عیب فرهنگی است و شامل تمام رده های صنفی می شود ...

 

* من از کاریکاتور اصلا چنان برداشتی را نداشتم !!

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
همطاف یلنیز دوشنبه 1 مهر 1398 ساعت 20:59 http://fazeinali.blogfa.com/

سلام سلام
منم چیزی نَوَفهمیدم از کاریکاتور (آن نارنجی گرد، نماد آفتاب پاییز است آیا؟)
و
مدرسه را دوست داشتم چون با همکلاسی ها دوستی ها داشتیم. کمتر گرامی معلمی به یادم مانده.فقط می دانم معلم کلاس اولم همان معلم کلاس سومم بودند
کشتن خلاقیت و چنین مواردی را نمی دانم فقط می دانم بردن کتاب غیردرسی مجاز نبود (الان باید! مدارس، کتابخانه داشته باشندگویا)
و همراه داشتن دوربین عکاسی در اردوها هم غیرمجاز بود

سلام
خورشید نارنجی همان است ولی بگمانم آن برداشت از تصویر نباید درست باشد ، بچه هایی بهمراه والدین و بچه ای تنها با کیف سنگین و البته کمی بی علاقه تر ....

نگین دوشنبه 8 مهر 1398 ساعت 16:54

سلام

میدونم خیلی بی ربطه ولی من با دیدن سایه ها در کاریکاتور یادم به این شعر فروغ افتاد:

شب به روی جاده نمناک
ای بسا پرسیده ام از خود
زندگی آیا درون سایه هامان رنگ میگیرد؟
یا که ما خود سایه های سایه های خویشتن هستیم؟

از همون سال اول ابتدایی تا سال آخر دبیرستان با شوق و ذوق رفتم مدرسه
و همه چیزش برام دوست داشتنی بود تمام اون سالها
از خانم هما اشرف معلم مهربون اول ابتدایی
تا خانم عادلی، دبیر ریاضی سختگیر مدرسه راهنمایی قاضی کوثر سقز..

سلام
خلق اثر کار هنرمنده و برداشت از آن متعلق به بیننده هاست !!

روزگار مدرسه برای افراد مختلف و سلیقه های مختلف ، خاطرات متفاوتی رقم زده است ... خاطرات مرا هم قدم زده است !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد