سر ظهری یهوئی تصمیم گرفتیم مثل سال قبل سری به شبستر بزنیم و کمی آرد سنتی بخریم برای ماه رمضان !! من بیرون از خانه بودم و تا بانو باتفاق مادربانو و ایضا نورا خانم به سر قرارمان برسند ، یک عکس از مسجد صاحب الامر گرفتم بیادگار !!
این مسجد که قبلا هم نوشته ام متعلق به شاه طهماسب اول و اولین شاه شیعه مسلک صفوی می باشد و بنام مسجد شاه طهماسب معروف بود که بعدها بخاطر داستانی تبدیل شد به یک مسجد معروفتر (!) و حالا موزه قرآن و کتابت تبریز در این مسجد می باشد ...
بعداز رسیدن همسفرها رفتیم سراغ مادر من و او را هم همراه خودمان کردیم که یک داستان مفصل بود آمدن ایشان !! و رفتیم به شبستر و اول سراغ آسیاب دستی و آسیابان پیرمان رفتیم و باز در همان قواره ی بی حوصله و عصبی بود !! بعد از هشتاد سالی که عمر کرده است هنوز حرص و جوش باغداری و مسائل کارگری و ... با او می باشد و چقدر خوب است که مردم به روشی که خود برای امرار معاش تعریف می کنند اینهمه خو کرده و پایبند می شوند !! ولی یک قدم بیرون اگر به این قبیل زندگی ها نگاه بشود چندان هم خوب نیست !!
آردهایمان را گرفتیم و سر راهمان سری زدیم به مقبره شیخ محمود شبستری و گلشن رازش !! این باز درها باز بود و رفتیم دوری زدیم و چند تائی عکس گرفتیم !! یک همایش گونه ای هم در حال اجرا بود و از دور سالن آمفی تئاترش را هم دیدیم !! وجود این قبیل جاها در شبستری که بار فرهنگی سنگینی دارد اصلا هم دور از انتظار نیست !! کاش متولیان فرهنگ و مدیریت تبریز (!) اگر مصلحت بالادستی ها این است که از تبریز نباشند (!!) حداقل از شهرستان های اسکو و شبستر باشند (!!) ولی حیف که بعداز انقلاب سد یاجوج و ماجوج شکست و آنها بر استان حاکم شدند !!!!
و در نهایت محصولی از آرد تازه خریداری شده در خانه مادربانو ؛ قیقاناخ !! ( خاگینه )