یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

بی قدر بر صدر نشستن ، دلچسب نیست !!

 

حکیمی پسران را پند همی داد که جانان پدر ، هنر آموزید که ملک و دولت دنیا اعتماد را نشاید، و سیم و زر در سفر بر محل خطرست، یا دزد بیکبار ببرد یا خواجه بتفاریق بخورد. اما هنر ، چشمه زاینده است و دولت پاینده، و اگر هنرمند از دولت بیفتد غم نباشد که هنر در نفس خود دولتست هر جا که رود قدر بیند و بر صدر نشیند و بی هنر لقمه چیند و سختی بیند .

( گلستان سعدی )
 
  
پارازیت اول :
وقتی رفته بودم این نوشته را کپی کرده و بیاورم ، چشمم به مطلبی افتاد که در ان نوشته بود " آیا معلمین ما در جامعه قدر می بینند و بر صدر می نشینند !؟ " با خودم گفتم : " این هم نوعی سوءاستفاده می باشد از سخن بزرگان !؟!؟ اگر ما به جای بند آخر ، تمام نوشته را ملاک قرار بدهیم (!) چند درصد از معلمین ما در هر رده ای که باشند ، می توانند به بند آخر برسند !!؟ مطمئنا این نوشته برای حمایت دولت و اجتماع از افراد گفته نشده است و هر کسی در هر جامعه ای ، دارای صفات ارزشمندی باشد که مصداقی از هنر می باشد ، مطمئنا قدر می بیند و بر صدر می نشیند !! اگر اکثریت معلمین ما چنین نیستند ، چون برازنده ی هنرمند بودن نیستند و آموزش را به چشم علاقه و هنر نمی بینند بلکه بیشتر برای سیم و زر می باشد !!
 
پارازیت دوم :
باهمه ی ادعاهایی که داریم و سنگ پیشرفت بر سینه می زنیم !! در این 150 سال گذشته با اینهمه عناوین و دکترین های عریض و طویلی که داشته ایم و اینهمه برای هم سبزی خُرد کردن و سیاسی و غیرسیاسی بازی درآوردن و برای هم همایش گرفتن و نمایش گذاشتن و لایک جمع کردن و ... (!؟!؟) آیا اثری داشته ایم که حکمت اش بتواند بر گلستان سعدی بچربد !؟
 
===

امروز آخرین بازی مادر مسابقات والیبال کارخانه بود و قبل از ظهر خبرش را دادند !! از خانه تا کارخانه با سه نوبت اتوبوس عوض کردن و بعد از یک ساعت و ربع (!) رسیدم !! تیمی که مقابل ما بود تیم زیاد قدری نبود و علاوه بر آن سالی بر تیم ما گذشته بود و هوا گرم شده بود و اینها در کیفیت تیم ما که پیشکسوت و پا به سن گذاشته بودیم بی تاثیر نبود !! پارسال زمستان تا می رسیدیم گرم بشویم ، بازی تمام می شد ولی امروز به لطف هوای خوب و آفتابی (!) گرم نکرده ، گرم بودیم !! و خیلی هم راحت بازی کردیم و تازه بعد از بازی هم دو تیم سه نفره شدیم و یک ست هم خودمان باهم بازی کردیم تا نشان بدهیم که دود از کنده بلند می شود ، به شرطها و شروطها (!) و هوای گرم از جمله ی آن شروطها !!
 
گیم اول را با اختلاف بالائی جلو بودیم و یکی از همبازی ها که سن کمتری داشت ، با علاقه می خواست که با همین اختلاف کا ر را تمام بکنیم !! طبق معمول در یک وقتی که گرفته بودند تا جلوی ما را بگیرند به هم تیمی ها گفتم : " ما اگر اینها را با نتیجه 25 - 0 هم ببریم چیزی به ما افزوده نخواهد شد !! کمی آرامتر بازی کنیم تا کمی بالاتر بیایند و روحیه بگیرند !! " و خودم در تکمیل عرایضم رفته و عمدا سرویس ناجور زدم وقفل بازی را شکستم !!  گیم دوم کمی خوب بازی کردند و پایاپای بالا آمدند و با دو اختلاف باختند !! توی رختکن بودیم که همان فردی که کم سن تر بود دوباره گفت : " می توانستیم در دو ست ، همان صفر آنها را ببریم !! " گفتم : "متولد چند هستی !؟ " گفت : " 64 " گفتم : " سنی از تو رفته است و تا حالا باید به این جاها می رسیدی ( دستم را نیم متری بالای سرش گرفتم !! ) ولی باز هم زمان کافی داری که تا رسیدن به 40 سالگی برخی چیزها را بموقع تشخیص بدهی !! ما اگر به این تیم می باختیم همان جایگاه سومی را داشتیم ..."
 
همان موقع مسئول بازی ها برای عرض خسته نباشید آمد رختکن ما و ضمن حرفهایش گفت : " تیم بازنشسته ها ، صرفا تیم پا به سن گذاشته ها نیست !! تیمی ست که با دیگر تیم ها فرق دارد ، شما می توانستید بازی را با نتیجه بالاتری هم تمام بکنید ولی بنظر من این نتیجه خیلی بهترتر بود ... رعایت حال دیگران برازنده پیشکسوت هاست ...
 
===
 
در خانه مهمان داشتیم و من سر راه ، در شاهگلی پیاده شدم تا کمی قدم بزنم و وقت تلف بکنم و احیانا عکسی هم بگیرم ... نه زیاد شلوغ بود و نه  زیاد دلچسب !! برخی از جوان های امروزی را با ده مَن عسل هم نمی توان قورت داد !! رفتم و از بوفه ی بالائی یک چائی گرفتم و بهمراه یک شکلات خوردم و خیلی هم چسبید ... یکی از فامیل های پایتخت نشین که قبلا تبریز درس می خواند و خاطرات زیادی دارد ، آنلاین بود و برایش یک عکس تنوری از شاهگلی فرستادم که خیلی خوش بحالش شد !! اصلا این شاهگلی برند ویژه ی تبریز است که وصله ی هیچ حکومتی به آن نمی خورد و ملی ترین برند تبریز است !!!


http://s8.picofile.com/file/8357364342/IMG_20190413_181916.jpg
 
http://s8.picofile.com/file/8357364426/IMG_20190413_184112.jpg
 
نظرات 1 + ارسال نظر
نگین شنبه 24 فروردین 1398 ساعت 22:27

سلام

یادم اومد یه بار پسرم داشت با پسرعموش که چند سال از خودش کوچکتره، پینگ پونگ بازی میکرد، وقتی بازی تموم شد و پسرعمو برنده میدان شد!! گفتم علی چرا اونطور بازی کردی؟تو که بازیت خیلی بهتر از اینه.. یه نگاه عاقل اندر فقیه! بهم انداخت گفت: مامان انگار یادت رفته محسن فقط سیزده سالشه هااااا !!

عکسها چقدر تمیز و شفاف هستن، دست مریزاد
خدا رو شکر که اسم ائل گلی با صد من سریش هم به شاهگلی نچسبید ...

اسم شاهگلی اومد، هوس بوغ یرآلما کردم!

سلام
آدم وقتی توی مود قهرمانی نیست ، چرا باید حرص و جوش برد و باخت رو بخوره !!؟

هوا صاف و تمیز بود ، چهل سال گفتند ائل گولی ولی همان شاهگلی ماند !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد