یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

دیشام و امشام ...


 

 

دیشب بعد از اینکه از کارخانه برگشتم باتفاق فوتورافچی و بانو قرار شد برویم دوری بزنیم ،‌ بعد کمی دورمان طولانی تر شد و چند نفری از دوستان هم آمدند و نیم دوری اطراف استخر بزرگ پارک شاهگلی را قدم زده و چون وقت شام بود قرار شد برویم فست فود " لیمون " ... البته ما برای تست زدن این غذاخوری های تازه تاسیس می رویم والا همه مان لازم الرژیم هستیم !!!


سر راهمان به فست فود " لیمون " این طرف بولوار پیاده شدیم و از طریق عابر گذر رفتیم آنطرف بولوار ، شکرخدا هنوز چند صباحی نیست که این غذاخوری افتتاح شده است و ملت یارانه بگیر همیشه در صحنه مثل ما تِستِر تشریف دارند و جا نبود ، بدبختی هم اینجا بود که یک سری هم در انتظار خالی شدن جا بودند !!


تصمیم رفتیم جهت رعایت حال فوتوراف بانو زیاد معطل نشده و به فست فود " بلوط " که صد قدم بالاتر بود برویم ، خبر هم آمد که تراکتور سازی 3 - 1 استقلال را زمینگیر کرده است و حدس می زدم که حالا ملت همیشه سرگردان راه می افتند و در خیابان بوق می زنند که مثلا دارند شادی می کنند !!


شام دیشب ما روی فاز پیتزا بود ، یک موردی هم بود که دوستم که مدتی پیتزایی داشت تذکر آئین نامه ای داد و خلاصه اینکه ما غیر از غذا گارسن ها ، صندوقدار ، آشپز و عکس های در و دیوار را هم بررسی می کنیم !! این عکس هم از طبقه بالای " پیتزا بلوط " بود ، بدون ما !!



===


امشب رفتم سراغ صحاف تا مجلدات نوشته های وبلاگ در سال گذشته را بگیرم و از شانسم بسته بود ، قرار بود از کارخانه مستقیم به آنجا بروم ولی وقتی یادم افتاد که در ماشین نشسته بودم و آماده چرت زدن بودم !!


تماس گرفته و قرار شد باتفاق دوستان برویم سفره خانه ی سنتی " یخچال قائم مقام فراهانی " ، در ایام قدیم ، هر محله ای برای خودش یک یخچال ( یخچاه ) داشت ، یک ساختمان زیرزمینی که در چله ی زمستان ، یخ های بزرگ روی رودخانه ی وسط شهر را شکسته و در یخدان آنجا می ریختند و در طول تابستان از برودت آنجا بعنوان یخچال استفاده می کردند ، این کوچه ها قبلا هم بنام " کوچه یخچال " معروف بودند ، حالا کجایشان بوی طاغوت می داد که آنها را هم عوض کرده اند !! البته شاید برای این بوده که در زمان قدیم اشراف و اشراف زاده ها در تابستان از بستنی و فالوده هایی که آنجا درست می شد می خوردند !!


  


اول از همه کمی عکس گرفتم ، البته با افسوس !! نه اینکه مارک دوربینم افسوس باشد ، افسوس از اینکه چرا نوکیا همراهم نبود و مجبور بودم با هوآوی عکس بگیرم !! بعد نشستیم و سر سفارش غذا یک عالمه سر به سر گارسن اخمو و بیحال گذاشتم ، بنده خدا بد جایی دکان باز کرده بود ، خیلی خوش گذراندیم و سر هر چیزی گفتیم و خندیدیم ... بجز غذا همه چیز چسبید !! 


  


یک زوجی هم نشسته بودند و هی از هم عکس می گرفتند و من گیر داده بودم که بلند شده و می روم از آنها عکس می گیرم ، آخر سر هم همین کار را کردم و رفتم گوشی شان را گرفتم و چند تا عکس هنری از آنها گرفتم که برای یک عمر یادگار آلبومشان باشد !!


* ارتفاع 11- متر از در ورودی ، باندازه سه طبقه باید پله می رفتیم پائین !!

 

نظرات 1 + ارسال نظر
چرت و پرت یکشنبه 24 فروردین 1393 ساعت 21:36 http://shady-chertopert.blogspot.com/

یاد هاگوارتز میفته آدم

حالا اینی که گفتی یعنی چه !؟ مخم همراهی نکرد !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد