-
وبلاگ ۱۴۰۰
دوشنبه 4 دی 1402 16:28
امروز فرصت ناخواسته ای پیش آمد و من که منتظر در پشت کامپیوتر نشسته بودم ، کاری کردم که دو سال است نیمه تمام مانده بود !! مطالب وبلاگ ، مربوط به ۱۴۰۰ را در ورد منتقل کرده و آماده سازی برای پرینت و مجلد کردن مطالب را تا ۹۰ درصد پیش بردم !؟ جالبترین قسمت کار مطالعه ی ضمنی برخی مطالب بود ... تا سه ماهه اول سال ، حرفهایی...
-
نمی بارد ...
یکشنبه 3 دی 1402 23:59
دو روزی که گذشت ، آسمان هی از ابرهای سیاه پر و خالی شد !! در پشت کوههای چشم اندازم ، اوقات ابرها تلخ تر بود ، ولی بجز چند قطره ای که آبروی برف پاک کن های خراب را برد !؟ بارانی نداشتیم !؟ خیلی وقت است که دلمان شرشر باران می خواهد و راه افتادن آب از ناودان ها و پر شدن سطح خیابان ها از آب و کنار دیوار ایستادن ، تا بارش...
-
توهم دانایی !؟
شنبه 2 دی 1402 09:02
صبح رفته بودم نان تازه بگیرم، توی نانوایی یک موج عجیبی از دانش پدید آمده بود که مطمئنا در فضای دانشگاه از این امواج پیدا نمی شود !؟ یک نفر با باور کامل داشت از بارورسازی ابرها حرف می زد !؟ ( موردی که اخیرا در اینترنت پخش شده و با نشان دادن عکس هایی آن سوی مرز و این سوی مرز ایران و ترکیه ، تفاوت بارش برف را نشان می دهد...
-
و شبی که گذشت ...
جمعه 1 دی 1402 08:35
دیشب مهمان خانه عموی بانو بودیم ، یک دورهمی خیلی خودمانی و ساده ... این روزها ساده بودن سخت تر شده است !؟ کمی نشستیم و کفتیم و خندیدیم ... البته گاهی بحث را به حاشیه می بردند که سهم دولت از نفرین و توهین خالی نماند ولی زود بحث بیخود (!؟) سرهم می آمد !؟ تنوع خوردنی ها (!؟) در شب یلدا و تعدد چایی (!؟) از دغدغه های یک...
-
چیلله گئجه سی !
پنجشنبه 30 آذر 1402 18:09
آخر پائیز شد ، فصل زمستان رسید !! امروز سی آذر ، پایان فصلی و آغاز فصلی دیگر است ... در زندگی صنعتی و بقولی مدرن امروزی حس کردن فصل ها آنچنان که در قدیم بود ، نیست !؟ تغییرات فصلی بیشتر با تغییرات دما محسوس هست !! خیلی سالها قبل ، که نه اینهمه ماشین بود و نه اینهمه خانه خوب و سفت و محکم ، با سرد شدن هوا شکل و فرم لباس...
-
با طعم جمعه !!
دوشنبه 27 آذر 1402 00:10
مثلا امروز یکشنبه بود ولی تا ساعت ده شب که بانو اعلام کرد که فردا تا عصر سر کار خواهد بود و مادربانو به نورا در مورد برداشتن از مهد قرار گذاشت ، من توی فاز جمعه بودم !؟ و تازه یادم افتاد مراسم ختمی که باید می رفتم ، یکشنبه ای هست که امروز هست و نه دو روز دیگر !؟ و همچنین عصر باید والیبالی می رفتم که اعلام حضورم را...
-
حس ناشناس !؟
پنجشنبه 23 آذر 1402 17:06
امروز کنگره بزرگداشت یاد و خاطره ده هزار شهید استان بود، البته از یک هفته قبل بنرهای مختلفی در سطح شهر به چشم می خورد ... صبح باید یکی دو جا سر می زدم و اولین کارم رفتن با اتوبوس برای سفارش مقداری ام دی اف برای کار در خانه بود ؛ برای کمد و تخت نوراخانیم و کمی توسعه قفسه کتابهایم !؟ اولین اتوبوسی که رسید یک نوشته روی...
-
به بهانه چله سوران !
چهارشنبه 22 آذر 1402 17:10
وقتی داشتیم شعار می دادیم که " ما انقلاب مان را به تمام جهان صادر می کنیم ! " یادمان نبود که در مقابل هر صادراتی وارداتی هست ؛ مساوی با آن ، ولی معلوم نیست همسو یا غیر همسو با آن ... و تقریبا چند سالی از جنگ نگذشته بود که بیکباره درهای کشور بسوی فرهنگ های وارداتی باز شد و به هر کجا انقلاب ما رفت ، فرهنگی...
-
یک روز در تاریخ !؟
سهشنبه 21 آذر 1402 11:34
بیست و یکم آذر ماه در تاریخ آذربایجان یک روز ثبت شده است ، ماندگار و همیشه پر حرف و حدیث ، دوست داران و دشمنان هر کدام نگاه خاصی به آن دارند ... بیست و یک آذر ۱۳۲۴ حکومت خودمختار آذربایجان ، با استفاده از فرصت بدست آمده و کاهش فوق العاده قدرت مرکزی و حضور روس ها در آذربایجان ، اعلام موجودیت کرد، و در طول یک سال فعالیت...
-
کله پا !؟
دوشنبه 20 آذر 1402 21:28
آدمی ست دیگر ، یهو کله پا می شود !؟ البته که هیچ چیزی بی دلیل و منطق نیست !! ولی برای ما آنقدر مقدور نیست که منطق و دلیل هر چیزی را بدانیم ... دیروز رفته بودم والیبال و انصافا بازی سنگینی بود و خسته و کوفته به خانه رسیدم و شام حاضر بود و با عجله شام را کوبیدیم !؟ عجله چرا ، احتمالا تاسیساتی می آمد تا یک کار نیمه تمام...
-
علف خرس !
شنبه 18 آذر 1402 12:59
توی اتوبوس نشسته ام و بالای سرم دو دانشجو در حال حرف زدن هستند ، در مورد ماشین و چه تیپی حرف می زنند ، ماشین های کلاس بالا را یکی یکی سبک سنگین کرده و به سواری های متوسط وطنی رسیده اند !؟ این به او میگه :« بابام میگه ۴۰۵ خوبه ، خواستی می توانی توی اسنپ هم کار بکنی !؟ ولی من ۲۰۷ را بیشتر دوست دارم ... » اون به این میگه...
-
رنگ ها ...
پنجشنبه 16 آذر 1402 12:06
اول از همه یک خاطره بنویسم از آدمهایی روزگار دورتر از زمان فعلی ما که در کنار بیسواد بودنشان دارای فهم و شعور بالایی بودند و همین چیزها زندگی را زیباتر و آرامتر و ماناتر می کرد و اکنون فهم و شعور جایش را به سواد و مدرک داده است و محصول آن را می بینیم ، ساختمان هایی با ظاهر شیک با اندرونی بی تربیت و زشت !؟ خیلی سال پیش...
-
بازی بد ...
سهشنبه 14 آذر 1402 21:35
یک لحظه رفته بودم روبیکا ، چشمم به بازی الدحیل و پرسپولیس افتاد ، باز کردم و دیدم حوالی دقیقه هشتاد است ... همان لحظه برای پرسپولیس پنالتی گرفتند ... و کمی بعد بازیکن خارجی پرسپولیس ، با آرامش تمام پنالتی را به تیر افقی کوبید و موقعیت ممتاز را هدر داد !؟ حرفه ای بودن بمعنی بی خیال و نداشتن تعصب نیست !! درک موقعیت و...
-
خاک سرد ...
یکشنبه 12 آذر 1402 10:05
قدیم ما که بچه بودیم این جمله را حداقل هربار که یکی می مرد و می بردند خاک می کردند را می شنیدیم :« خاک سرد است ، همه چیز زود فراموش می شود !!» ولی حالا توی مکالمات و دیدارهای روزمره ، چیزی که برایم پررنگ تر می شود سردی انسان هاست تا خاک !؟ ما انسانها در ذهن هم بیاد می مانیم و یا از یادها می رویم و خاک می شویم !! و...
-
حوالی پنجاه سالگی ...
شنبه 11 آذر 1402 11:11
امروز وقتی داشتم وارد پاساژ می شدم ( به گویش ترکی می شود پاشاز !؟) یک آگهی فوت نظرم را جلب کرد ... سرایدار پاساژ در حال توضیح دادن به یکی دیگر بود و داشت آدرس را می پیچاند !؟ اول کار آدرس دهی را تصحیح و تکمیل کردم و طرف را راه انداختم ، و بعد به سرایدار گفتم :« خانه پدری ایشان چند در پایین تر از خانه ما بود و یک بن...
-
خشم آنلاین !!
جمعه 10 آذر 1402 16:35
امروز بعد از ظهر حوالی ساعت ۳ بعدازظهر ، شبکه مستند یک برنامه خوب داشت در زمینه اینترنت و ترول ها و پلتفرم ها و در نهایت موضوع خشم آنلاین !! ( شاید نامش «ضد» بود ) البته سطح برنامه نشان می داد برای آمریکا و جوامع پیشرفته بود ولی ده یا پنجاه سال دیگر سراغ ما هم می آید !؟ واقعا برنامه خوبی بود ، البته در متن برنامه مورد...
-
آدم معمولی ...
چهارشنبه 8 آذر 1402 10:35
اگر دماوند هم باشی و نوک قله ات در آغوش آسمان باشد و از فاصله دور بچشم بیاید ، هزار برابر قله ات ، روی زمین قرار دارد ... مردم عموما فکر می کنند که آدمهای بزرگ ، دارای جایگاه خاص در اجتماع ، صاحبان شهرت و ... !؟ همه ی زوایای زندگیشان خاص هست ؟! در حالیکه این آدمها جنبه های خیلی معمولی زیادی دارند ... مگر اینکه از همه...
-
تئوری توهین ...
دوشنبه 6 آذر 1402 09:54
چیزی که این روزها ، متاسفانه ، شیوع جدی پیدا کرده است و تاثیرش در همه سطوح اجتماعی و فرهنگی و ... مشهود است ، جریان همه گیری توهین می باشد !؟ توهین کردن نشانه های زیادی بهمراه خود دارد و به تبع آن تاثیراتش نیز می تواند آموزنده باشد ... یکی از چیزهایی که می تواند با جریان توهین مقابله کارساز بکند ، ادب می باشد و البته...
-
کلانشهر ...
جمعه 3 آذر 1402 22:50
بیست سال پیش به این نتیجه رسیده بودم که وقتی سنم از پنجاه گذشت ، برای ادامه زندگی به شهری بروم که بالای دویست هزار نفر جمعیت نداشته باشد !؟ امروز حدود دو ساعت ، چند قسمت شهر برق نداشت ، بسرعت شایعه کرده بودند که کل شهر برق ندارد !؟ سوپری محله به من گفت :« برق کل شهر قطع است ؟ » گفتم :« قطع کل برق شهر از تامین برقش...
-
نمکدان سیما !؟
دوشنبه 29 آبان 1402 16:11
سالهای قبلتر از همکاری تعریف کرده بودم که نه بخاطر کار کردن ، که صرفا برای اینکه سر و صداهای بیخود بخوابد به کارگاه خودمان آورده بودم !! تقریبا همه جا را چرخیده بود و بدرد هیچ کاری نمی خورد و با همه مشکل داشت ، چون اصلا نمی خواست کار بکند !؟ بعد که آوردم کارگاه ، فقط در اتاق می نشست و با این و آن حرف می زد و گاهی هم...
-
روزنوشت
یکشنبه 28 آبان 1402 21:46
حوالی ساعت ده صبح بود که یک دختر جوان وارد مغازه شد و البته با اوضاعی که حداقل ششماه پلمپ از سر و رویش می بارید !؟ این روزها من حکم آن نوکیاها را پیدا کرده ام که با ورود اندروید به بازار ، کلا به کما رفتند و افسانه های فنلاندی بیکباره خاموش شدند ... یک فلش بطرفم گرفت و گفت می توانید از این یک کپی بگیرید !؟ گفتم اگر...
-
از خودت خبر نداری !؟
شنبه 27 آبان 1402 23:06
امروز یکی توی تاکسی نشست و ننشسته صدایش بلند شد که مسیر اینجا تا فلان جا را ، راننده ها بین خودشان دو تکه کرده اند و یک سری از اینجا تا فلان تقاطع می برند و یک سری هم از آنجا تا مقصد نهایی !؟ یکبار گفت و دید من بی توجه به کلام پرمدعایش (!؟) با نوراخانیم سرگرم بازی هستم ... دوباره از اول تکرار کرد ، سرم را برگرداندم...
-
تب نگار !؟
پنجشنبه 25 آبان 1402 08:45
برای آدمی که سن اش از پنجاه رد شده است ، خیلی چیزها بظاهر ارزشمند ، تعریفشان را از دست می دهند ... و از آن جمله ، اعتقاد به دنیای پزشکی !؟ مثلا من دیگر نیاز به تب سنج ندارم ، چون خواب های من نقش تب نگار طبیعی را ایفا می کنند !؟ دیروز صبح حالم خوب بود ، حوالی ساعت سه بعد از ظهر رفتم مزاسم سالگرد دوستی و تقریبا از ساعت...
-
نوکر آقای خاص !؟
چهارشنبه 24 آبان 1402 11:25
روحش شاد ، من یک سلمانی داشتم از نوع خاص اش ... اسم اش آقا اسلام بود و تقریبا همه در محله می شناختندش !؟ از بچگی که مرحوم پدر ما را می برد و به صف می نشستیم تا ما را کچل کند تا یکهفته ماقبل فوتش ، پیش او می رفتم !؟ اسم اش را خیلی جاها به کار می بردم و البته خودش هم می دانست ... آدم توپری بود ، بالای نود سال زندگی کرد...
-
زبان اشاره ...
سهشنبه 23 آبان 1402 08:23
خیلی سال دورتر ، مثلا حوالی ۶۰-۶۴ ،یک خیابان متروکه و بن بست ، که حالا شلوغترین و پرترددترین خیابان شهر است ، محلی بود که عصرها برای بازی گل کوچک می رفتیم ... سه تا میدان برای گل کوچک برقرار می شد و میدان اولی برای بزرگترها و شرط بندی و میدان وسط برای ما و میدان سوم برای خیلی تازه کارها بود !؟ هر روز هفته ، عصرها ،...
-
آدم قابل !؟
دوشنبه 22 آبان 1402 22:21
دو روزی هست که پیش دوستی می روم که در مرکز شهر ، در یک پاساژ که بورس کارهای تبلیغاتی و پیش از چاپ و دیجیتال و ... هستند می روم !؟ این صنف از آنهایی هستند که نامشان در هیچ دفتری نیست و هر جور می خواهند کار می کنند و دل مشتری ها را راضی می کنند و جیب خودشان را پر !؟ سالهای دورتر ، دهه اول انقلاب یک بازرسی خیلی شدید بر...
-
جومونگ !
شنبه 20 آبان 1402 10:41
یکی تعریف کرده بود که هنوز پدرم بعد از پخش چندباره سریال " افسانه جومونگ " ، با دقت به آن نگاه کرده و هربار به " تسو " فحش می دهد !؟ من خودم هر نوبت که خانه مادرم باشم و طبق معمول در حال عوض کردن کانال تلویزیون باشم ، به پخش این سریال در شبکه تماشا می رشم و بنوعی معتاد شده ام به آهنگی که در زمان...
-
یادگاری ...
شنبه 20 آبان 1402 08:54
آدمها همیشه دوست دارند بزرگتر از آن چیزی که هستنددیده بشوند و فکر می کنند که مقبولیت وقتی و جایی قرار دارد که همیشه کمی از آن عقب هستند !؟ مثل نوراخانیم ما که دوست دارد زود بزرگ شود و کفش های مادرش را می پوشد تا بگوید بزرگ شده است ! گاهی هم آدمها خودخواسته کارهایی می کنند و ناخواسته به مدارج بالاتری از آنچه هدف گذاری...
-
خاصیت پول ...
شنبه 20 آبان 1402 08:06
ﺍﻫﺎﻟﯽ یک ﺭﻭﺳﺘﺎ از بهلول برای سخنرانی ﺩﻋﻮﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. بهلول قبول می کند اما در ازای آن صد سکه از آنها طلب می کند. مردم کنجکاو سکه ها را تهیه کرده و در میدان جمع می شوند تا ببینند بهلول چه مطلب باارزشی دارد؟ در رﻭﺯ ﻣﻮﻋﻮﺩ بهلول ﺑﻪ ﺑﺎﻻﯼ ﻣﻨﺒﺮ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻭ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. ﺳﭙﺲ ﺍﺯ ﻣﻨﺒﺮ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣردم می ﮔﻮﯾﺪ:...
-
خواب شیرین ...
جمعه 19 آبان 1402 09:54
بر اساس آنچه در قرآن و در کاتالوگ انسان آمده است ، یک کلمه همیشه با انسان ، از ابتدا تا انتها ، همراه خواهدو آن سختی و رنج است ... سختی مراحل و طبقات و ساختارهای گوناگونی دارد و انسان در هر شرایطی و در هر جایگاهی با نوعی از سختی و رنج دست و پنجه نرم می کند و به هر اندازه که مقابل سختی پیروز بشود ؛ خودش سرسخت تر می شود...