یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

به بهانه بدرقه ...

 

دیشب مهمانی داشتیم که عزم برگشت به پایتخت را داشت و برای همین باتفاق رفتیم تا از ترمینال بدرقه اش کنیم ... محل ترمینال قدیمی تبریز که سالهاست به پروژه ی ساخت یک مرکز خرید اختصاص داده شده است و کم کم دارد افتتاح نشده ، تاریخی می شود !!

 

 

 

ترمینال بعدی را خارج از شهر زدند و بعدها ترمینال اصلی را درست کردند که دورادور و توی مسیر هر از گاهی ساختمانش را می دیدم ولی فرصت نشده بود بروم و ببینم داخلش چگونه است !؟ مسافرت های اتوبوسی ام خیلی کم شده است و سالی یکبار را اگر بشود !!! خلاصه اینکه دیروز وارد ترمینال جدید شدم و واقعا زیبا بود ، برادربانو تعریف می کرد که مهمان اتریشی اش را آورده بود برای بدرقه به تهران و موقع ورود به ترمینال گفته بود : " اینجا ترمینال نیست ، ایرپورت است !! " نمی شود زیبائی های مهندسی را منکر شد ولی واقعیت این است که هزینه کردن های نجومی از جیب مردم و رها کردن به امید خدا (!) بااین شرایط اجتماعی اصلا خوب نیست و کاش همه چیز ساده و صمیمی باشد و وضعیت خدمات بهتر بشود !!

 

موقع پیاده شدن از ماشین و حرکت بطرف ساختمان ترمینال ، طبق معمول یکی دو نفری جلوی افراد می دوند : " تهران همین الآن !! تهران وی آی پی !! ... " من همیشه با اینها مشکل داشتم و آن را وصله ی ناجوری به یک سیستم می دیدم و می بینم !! یکی را سرش را به نشانه ی سلام پائین آورد و به دوست اش گفت :" این خودش راننده است !! " رد شدیم و وارد ساختمان شدیم ، دوست داشتم مثل یک توریست که وارد یک جای تازه ای می شود زود چند تا عکس بگیرم !! به برادربانو ( آقئین !) گفتم : " می بینی که مردم چقدر ظاهربین هستند !! من نه گواهینامه دارم و نه ماشین رانده ام ؛ مرا با راننده اتوبوس اشتباه می گیرند !! "

 

مهمان مان را سوار کردیم و چند دقیقه ای منتظر ماندیم تا راه بیافتد ... یک لحظه اطراف سکوها خالی شد و من بسرعت یک عکس گرفتم !! در جاهای شلوغ حوصله ی عکس گرفتن و احیانا درگیر شدن با مردم را ندارم !! و کمی در مورد ترمینال قدیمی و جدید و خاطرات سفرهای اتوبوسی ، خاطره جویدم !!!!

 

http://s9.picofile.com/file/8359469692/terminal_T.jpg

 

عکس را همانجا توی اینستا گذاشتم و دوستی که سالهای قبل باتفاق هم و با اتوبوس به دماوند و علم کوه رفته بودیم (!) زیرش نوشت : " سلام ، کجا !؟ " برایش نوشتم : " آمده بودم بدرقه تا شعبان را راهی بکنم برود !! "

 

سالهای نه چندان دور ، از ساعت 8 شب به بعد ترمینال سوت و کور می شد و اتوبوس تمام می شد !!! و حالا بیست و چهار ساعت به همه جا ماشین هست !! از آن اتوبوس های فکسنی هم خبری نیست و همه شده اند ولوو ، مان ، ...


سال 68 ما 860 نفر بودیم از تبریز که اعزام شده بودین سنندج !! به جز نوبت اول که اعزام نیرو اتوبوس داده بود برای بردن ما !! همیشه برای رفتن به سنندج و یا جاهای دیگر مشکل داشتیم!! مثلا همان نوبت اول گفتند که برگردید خانه هایتان و 15 روز دیگر بیائید ؛ پادگان خالی برای آموزش نداشتند !! و ترمینا سنندج بیکباره با 860نفر روبرو شد که ماشین می خواستند !!! شاید به یکی دو جا از آن ترمینال اتوبوس خارج می شد و همه ی ماشین ها مینی بوس بودند و چه مکافات و معطلی عظیمی بود !!! و نوبت بعدی همه را برگرداندند و گفتند که بروید و 15 روز بعد خودتان را به پادگانی در ساری معرفی بکنید !!  و این خیل جمعیت حتی خود ترمینال های تهران را قفل کرد !! و حالا یک ربع به یک ربع اتوبوس از تبریز به تهران می رود ؛ آنهم از چند شرکت مختلف !!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد