یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

سرمای دی ...

هوا بس ناجوانمردانه سرد است ...

چند روز گذشته هوا واقعا سرد بود و آدم را یاد چله های سرد سالهای دور می انداخت !! البته آن زمان ها اصلا امکانات کافی وجود نداشت و آدم وقتی بیاد می آورد که با چه وسایل و لباسهایی روزگار می گذرانده تنش به لرزه می افتد !!

===

بعد از مدتها باز یاد یک حکایتی افتادم از روزگاران خیلی دور ، که مربوط به یکی از فامیل ها می شد ... که هر زمان حرفی از سرما می آید بلافاصله یادم می افتد !! امروز صبح هوای کارگاهها خیلی سرد بود ، و بهترین کار بیخود قدم زدن بود ، صبحانه را هم باتفاق گربه هایم سرپایی خوردم !! یک نفر از نبود امکانات کافی و سرما گله می کرد و ...

در روزگاران خیلی دور ، شاید حوالی سالهای 1310 !! یکی از فامیل های ما سرباز پیاده نظام بوده و عصر در یک هوای خیلی سرد در حال بازگشت به خانه بوده که وقتی به خانه می رسد متوجه می شوند پاهایش از شدت سرما آنقدر بی حس شده بوده که متوجه نشده است پوتین اش که آن زمان یک نوع چکمه ی ساده بوده و بدون جوراب پوشیده بوده (!) توی گل گیر کرده و قسمتی از مسیر را بدون کفش تا خانه آمده است !!! برادر بزرگش بخاطر اینکه کفش مال دولت بوده همان مسیر را دوباره رفته بود و دیده بود همان منطقه ی گلی یخ زده است و به زحمت چکمه را از توی یخ بیرون آورده و به خانه برگشته بود !!!! ( با آن امکانات نزدیک به صفر ، مردم هوای مال دولت را بیشتر داشتند !! حالا با این همه امکانات ...... )

البته ما هم وقتی این داستان را شنیده بودیم کلی خندیده بودیم ولی اندکی جای تامل دارد ... حالا با تی شرت وسط دی ماه توی اتاق ولو شدن عالمی دارد و گوش دادن به صدای بابا سرما که دنبال روزنه ای برای ورود می گردد ... شاید کسی در این سرما هنوز محتاج طعم گرما باشد !!؟

نظرات 1 + ارسال نظر
وحید یکشنبه 24 دی 1391 ساعت 23:41

هوا بس ناجوانمردانه سرد است ...
ولی ، با " کمال " تاسف ، بازار ناجوانمردی هنوز گرم است ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد