یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

حکایت شب یلدا ...

یلدا برای ساکنین زمین درازترین شب است و بیشترین رکوردی که ظلمت توانسته بشکند ... 

بقیه شبها زیاد مهم نیست (!) و بالطبع مردم می توانند خودشان با آن کنار بیایند ولی برای شکستن طلسم این یک دقیقه باید همه کنار هم باشند و برای هم جشن بگیرند و کلی ریخت و پاش بکنند و ... چه فرقی می کند ؛ یکی می گوید : " سنت است !! " یکی می گوید : " فرصت است !! "

دو چیز در جهان ماندنی خواهند بود ... افسانه ها و حقیقت ها !! به یک اندازه ولی کله پا !!! افسانه از انتهای حقیقت سرچشمه می گیرد و حقیقت از انتهای افسانه بیرون می آید ...


===


درخت باش ...

زیبایی شکوفه تحمل باران بهاری را ندارد !!


درخت باش ...

میوه ها  چیدنی هستند ،

و اگر شانس نداشته باشند ، پوسیدنی !!


درخت باش ...

برگ ها تمام آنچه هستی نیستند ،

حتی اگر زیباترین فرش پائیز را ببافند !!


درخت باش ...

شاخه های کوچک ات را باد اگر نشکند ،

دست نیازمندی برای تهیه آتش خواهد برد !!


درخت باش ...

و ببخش !!

زیبایی شکوفه هایت را ،

شیرینی میوه هایت را ،

و گرمی شاخه های تنت را !!


درخت باش ...

مردمان ،

گذر سال را در تنه ات جستجو می کنند !!


( این شعر را دیشب در خواب برای یکی می خواندم !! البته خوابم زیادی اکشن بود و کلی شمشیربازی کرده بودم ... بماند برای بعد !! )


===


یوسف گمگشته باز آید به کنعــان غم مخور     

     کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور

ای دل غمـــــدیده حالت به شود دل بد مکن     

     وین سر شوریـده باز آید به سامان غم مخور

دور گـــــردون گــــر دو روزی بر مراد ما نرفت     

     دائمــــــا یکسان نباشد حال دوران غم مخور


نظرات 1 + ارسال نظر
khatere hastam یکشنبه 31 فروردین 1393 ساعت 20:52

همه نوشته یه طرف شمشیر بازی در خواب یه طرف

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد