دیروز سر راهم سری به جناب فوتورافچی زدم ... از دور که نزدیک می شدم دیدم چند فقره مشتری دارد ، گمان کردم کلاس عکاسی دارد که با دست اشاره کرد که بیا ... کلاس بود ولی نه از نوع کلاس های عکاسی خودش !! شاگردانش از هنرستان آمده بودند و قرار بود کلاس آشنائی با تلسکوپ و عکاسی با تلسکوپ و ... آموزش داده شود !!
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید
تو چراغ خود برافروز ،
که یکی چراغ روشن ، ز هزار مرده بهتر !!
ادامه مطلب ...
وقتی بازار کلماتی که به گروه خون فرهنگی جامعه نمی خورد ، رواج پیدا می کند (!!) خواه ناخواه این فکر جرقه می خورد که عده ای بسیار اندک و بسیار شیاد (!) از این کلمات زیبا تله می سازند تا با سرگرم کردن مردم ، به منافع بیشمار و غلط خود برسند ...
ادامه مطلب ...
برنامه ی ددر دیروز خیلی سرپائی بسته شد و برای همین در بدوبدوی تدارکات بودیم ، با توجه به سردی هوا ، خوردن یک پیاله سوپ داغ می توانست سورپرایز خوبی باشد و برای همین قابلمه ی سوپ هم رفت روی اجاق گاز و آماده شدیم تا زنگ بزنند و بیایند دنبالمان و برویم ...
ادامه مطلب ...
دیروز حوالی ظهر بود که از خانه زدیم بیرون ، باتفاق دوستان برادربانو و قرار شد یک دوری بزنیم ؛ در همنی حوالی !! نزدیکترین دوری که بشود دور شهر چرخید را انتخاب کردیم و راه افتادیم ... هوا که ابری بود و آسمان دلگیر ، کم کم چهره ی مسیر عوض می شد و ما همچنان می رفتیم ... فعلا چند تصویر برای شروع برنامه را داشته باشید تا بعد !!