دوشنبه یود که نوشته را قطع کردم و راه افتادم به یک ددر همین دور و برا تا هوائی باتفاق مادر و مادربانو تازه کرده باشم !! نه اینکه تا امروز در ددر بوده باشم هاااا !؟ سیستم بلاگ اسکای گرما زده شده بود و دسترسی به وبلاگ نداشتم و چه اخطار ناجوری می داد " دسترسی ممنوع !! "
ادامه مطلب ...
ثانیه ها را پاس می کنیم ، روزها را قدم به قدم جلو می رویم و هفته ها را سپری می کنیم ... تیرماه را هم به نیمه رساندیم !! این روزها مردم بنوعی عصبی تشریف دارند و همه ی این عصبی ها برای بازگو کردن ناآرامی شان یک دلیل موجه و کلی دارند ؛ اوضاع خراب اقتصادی !!! ولی من فکر می کنم خیلی ها دلایل دیگری دارند که مخفی می کنند و پشت ماسک یک دلیل همه پسند جمع شده اند ...
یکی دو روز پیش یکی از همکاران اسبق و دوستان فعلی (!) تماس گرفته بود که آخر هفته را کجا برویم که باغ باشد و خنک باشد و خلوت باشد و ... ( یعنی مردم در عین حالی که می دانند این چیزها یک جا جمع نمی شود و اگر بشود برای از ما بهتران جمع می شود !! در آرزوهایشان دنبال این قبیل توصیفات می گردند !!؟ ) و یکی از کارهای من کور کردن ذوق مردم است !!
جستم و نیافتم !!! می خواستم عین شعر جبران خلیل را در پیامبر بنویسم که کلا کتاب را نیافتم !! در قسمتی نوشته بود ( بااین مضمون ) که کسی که انگور می فشارد تا از آن شرابی گوارا بسازد ، اگر به کارش علاقه و اهتمام نداشته باشد از انگورش مستی خوبی حاصل نمی شود !! ( فعلا روح جبران بااین بلرزد تا بعد !! )
ادامه مطلب ...
دیروز به یکی از دوستان زنگ زدم که اگر وقت دارد سری به باغ یکی از همکاران بزنیم و ببینیم چکار می کند !؟ چند روز قبل زنگ زده بود و خبر داده بود که هر روز در باغ است و می خواست که برویم و سری به خودش و میوه های باغ بزنیم ...
ادامه مطلب ...