یک روز خاص بود ، صحن و سرا را جارو زده و رفته بودند ، گرد و خاکی هم اگر بود اثر جاپای آدم بود والا نه از نور گردی پیدا می شود و نه از آتش !! اینهم یک نشانه از حضور آدم در عرش بود ...
مطلبی که نوشته بودم و بصورت چرکنویس ذخیره شده بود انگار فقط عنوان را دارد و مابقی فرت شده اند !! البته زیاد هم چیز مهمی نبود !! هفته گذشته در یک رفتار از نوع مدیریت انتحاری پنجشنبه و جمعه تعطیل شدیم ، البته پنجشنبه تعطیل توافقی بود و فقط به ضرر شیفت های 12 ساعته تمام شد !!
این روزها وقت کم می آورم ... شاید هم حوصله !! برای چند روز آینده کمی معده درد را هم پیش بینی کرده ام !! اوضاع خواب هایم هم خوب نیست ، هر شب بنوعی درگیر هستم ؛ البته غالبا به ضرر بالش تمام می شود و تا شب بعد باید به استراحت بگذراند !!
البته یک جای دیگر هم می نویسم و باعث می شود سهمیه ام برود جاهای دیگر و در ضمن گفتمان شفاهی ام زیاد شده است و ...
فردی دچار بیماری گِل خواری بود و چون چشمش به گِل می افتاد، اراده اش سست می شد و شروع به خوردن آن می نمود!
وی روزی برای خریدن قند به دکان عطاری رفت. عطار در دکان سنگِ ترازو نداشت و از گِل سرشوی برای وزن کشی استفاده می کرد.
ادامه مطلب ...