قبل از افطار پای چت یکی از دوستان از وزن سوال شد و رفتم روی ترازو و عدد 87.2 را ارسال کردم ... کمی بعد در حالیکه گوشم به اخبار بود و چشمم به خواندن قرآن اینترنتی ، صدای اذان هم از بیرون آمد ...
ادامه مطلب ...
هیچ خبر تازه ای نیست ، هوا گرم است و طاقت ها فرسوده . بعد از ظهرها از قیافه ها خستگی و بی حالی می بارد ... تهویه های مطبوع سالهاست که صاحب ندارد و تا بیایند هواسازها را راه بیاندازند برای سرمایش شهریور می رسد و تنظیم برای گرمایش از بهمن ماه می گذرد ... خیلی سخت است که داشته باشی و دیده باشی و حالا مستاصل مانده باشی ...
روزگار حرافی ها براه است ولی در حوصله کتابت نمی آید ...
امروز کوه را بیخیال شدم ، باد می وزد شدید و هنوز تکه هایی از سرماخوردگی را با خودم دارم ، بیخوابی هم که هست ،شاید کمی بخوابم !!
اگر مرا دوست نمیداری
دوست نداشته باش
من هرطور شده
خودم را از این تنگنا نجات میدهم
اما دوست داشتن را فراموش نکن
عاشق دیگری باش
این ترانه نباید به پایان برسد
سکوت آدمها را میکشد
این چشمه نباید بند بیاید
میخکهایی که در قلبها شکوفا شدهاند
از تشنگی میخشکند
اگر دوستداشتن را فراموش نکنی
تمام زیباییها را به یاد خواهی آورد.
___________
رسول یونان
دیشب که شب قدر بود و مهمان هم داشتیم ، برای سحری !! قرار بود مدعوین هر کس برای مراسم شب قدر هرجا که هست خودش را برای سحری برساند خانه ی ما ، من و نوه ها هم که خانه را گذاشته بودیم سرمان ...
ادامه مطلب ...
امروز قرار بود بعد از افطار دوستان بروند عیادت فوتورافچی ، وقتی به من خبر دادند خواب بودم و نمی دانم چه جوابی داده بودم ؛ بعد که بیدار شدم یادم افتاد که سرماخوردگی دارم و در آنجا سه فقره فسقلی هستند که عمده دلخوشی غیرضروری شان من هستم برای همین تماس گرفته و رفتنم را ملغی کردم ...