با اولین سوتی که بعد از رسیدن به کارخانه ، جهت اعلام حضور ، آلارم دادم ... شونصدتا گربه جهت عرض ارادت ریختند سرم ... البته اینهایی که در عکس تشریف دارند همیشه اطراف نگهبانی قدم می زنند و بندرت وارد کارگاهها می شوند ... بقیه را هم رفتم پیدا کردم و تا می توانستند خوردند !!
ادامه مطلب ...
از پنجشنبه ی گذشته در تعطیلات تابستانی کارخانه هستیم ، روز اول را بدلیل اینکه یکی از کارگاهها کمی کار عقب مانده داشت در کارخانه بودم و روز دوم هم که مصادف با عید فطر بود و زیاد بچشم نیامد ...
عید فطر با سایر اعیاد مذهبی و ملی یک فرق اساسی دارد ، البته برای روزه دارها !! و آن اینکه دو روال متفاوت زندگی را از هم جدا می کند و در روز عید مانند این است که یک بازی بزرگ تمام شده باشد ... آغاز اولین ها و پایانی بر آخرین ها !!! آخرین افطاری ، آخرین سحری .... اولین صبحانه ، اولین ناهار ....
ادامه مطلب ...