یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

دیرمانده ها ...

 

و روزها می روند و مطالب بر روی هم انباشته شده و از حافظه ی روزانه بیرون رانده می شوند !! امروز بعد از چند روز توفیقی شد تا سری به وبلاگ بزنم و ببینم آخرین مطلبی که نوشته بودم چه بود و برای کدام روز بود !!

 

  

بعد از بیست و چند سال (!) این ماه رمضان را تماما در مهمانی های رسمی و غیررسمی بسر کردیم و بعد از افطار فرصتی نشد تا به کوه برویم !! البته برخلاف دیگرانی که دوست دارند عجز انسان در مقابل بهانه های روزمره را به رخ بکشند !! زمانی فرصت بود و می رفتیم و حالا اگر نمی رویم چیزی از دست نمی دهیم ! کسانی که نرفته اند تا بعدها بروند و بعدها نمی توانند بروند ، البته که از زیانکارانند !!! و ایضا در سایر موارد و موضوعات زندگی  ...


بهانه های روزانه ی زندگی همیشه هستند و چرخه تولیدشان متوقف نمی شود ، مثلا جریان افتادن و ترک برداشتن استخوان کتف مادرم که حالا دارد به یک ماه می رسد !! یا جریان مرگ مغزی نوه ی عمه ام که آنهم دو هفته ای را پشت سر گذاشته است و تقریبا هر روز بعد از ظهر سری به بیمارستان می زنم ، البته بیمار همانگونه خوابیده است که بود و اگر می رویم برای تسکین و تسلای بازمانگانی ست که هر روز می آیند و توی محوطه ی بیمارستان سرگردان و منتظر هستند !!

 

چند روز پیش روز قدس بود !! یادش بخیر ، نرسیدم به راهپیمائی بروم ولی صبح بعد از سحری در کلنجاری که برای خوابیدن داشتم ، مصاحبه ای با خودم برگزار کرده بودم در مورد روز قدس !!! این مصاحبه ها هم آنقدر شده است که باید با برچسب آنها را دسته بندی بکنم !!؟ شاید روزی باندازه یک کتاب (!) خواب های پریشان جمع کردم !! قسمت جالب حرفهای توی خوابم این بود که توصیف می کردم که روز قدس یک روز برای محکوم کردن اشغال است و اسرائیل فعلا بعنوان نماد اشغال می باشد و سایر اشغالگران در زیر سایه ی او قرار دارند و بایستی کسانی که در راهپیمائی شرکت می کنند نسبت به این امر توجیه شوند که هرگونه اشغال زمان و مکان دیگران (!) ومخصوصا زمان دیگران که در نتیجه عدم رعایت حقوق و عدم رعایت حق تقدم و ... پیش می آید از مصادیق بارز اشغال می باشد !! حتی اگر با حرفهای نسنجیده و تزریق تفکرات اشتباهی و التقاطی ، ذهن دیگران را مغشوش و مشغول کرده باشیم باز از مصادیق اشغال است !! و برای همین اگر اسرائیل را که یک دشمن خارجی است کنار بزنیم می بینیم که کارمندان خدوم شهرداری و سایر نهادهای بظاهر متعهد (!) خود چیزی از اسرائیل کم ندارند ...

 

یک لطیفه ای بیادم افتاد !! در مورد مردی این را ساخته بودند که کسب و کار حلالی نداشت و از انباشت مالی که داشت و نه از ایمان (!) مستطع شده بود و رفته بود به مکه !! و زمانی که در رمی جمرات داشت به شیطان سنگ می انداخت شنیده بودند که شیطان گفته بود : " حالا بقیه می اندازند حرفی نیست ، تو که مرید و دست پرورده ی خودم هستی تو چرا سنگ می اندازی !!؟؟

 

اگر ماهیت اشغال و تجاوز به حقوق دیگران برای همه روشن بشود (!) شاید خیلی ها در راهپیمائی روز قدس شرکت نکنند !! چرا که در پلیدی و تضییع حقوق دیگران دست کمی از اسرائیل نداشته و شعارهایشان زمان خروج از دهانشان به فرق سر خودشان کوبیده می شود !!!!

 

وقتی من به شهر رسیدم تقریبا راهپیمائی تمام شده بود و یک خیابان پائین تر من دو همکار بازنشسته را دیدم که با هم داشتند حرف می زدند !! یکی از آنها چندین سال قبل از ماشین سازی به تراکتورسازی رفته بود و تقریبا دست راست یکی از مدیران ارشد بود که تا مدیر بشود و کار یاد بگیرد ، یک عالمه فرصت سوزانده بود و ایضا یک عالمه مشمول الذمه گی به جان خریده بود !! یکی از طرفین صحبت به طرفداری و تعریف از آن مدیر فاقد لیاقت حرف می زد و اینکه این روزها شاید از بهترین مدیران کشور بحساب بیاید !!! و آن یکی طرف صحبت از کارمندانی بود که در حقش باندازه ی کافی اجحاف شده بود ولی آدمی بود که اهل دعوا و مرافعه نبود و همیشه کوتاه می آمد و حتی در بحث جاری شان هم فقط سری به تائید تکان می داد !! که من سر رسیدم و ضمن احوالپرسی و شنود موضوع بحثشان بدون مقدمه گفتم : " و انصافا در چنین روزی که تعنت از زمین و آسمان می بارد باید به هفت پشت و هشت جلوی امثال ایشان لعنت فرستاد که دشمن واقعی همان ها هستند که در لباس دیانت و خانواده شهید بودن و سایر امتیازات و تبصره ها از فرش بی لیاقتی تا فرش صاحب منصبی خود را رسانده اند و باندازه ی هزارسال شان مشمول الذمه گی خریده اند !!! " فردی که از او تعریف می کرد گفت : " البته در جامعه ی ما شرایط ذهنی به گونه ایست که طبقه کارگر دوست دارد مدیر از او کار نخواهد و به بهانه های مختلف پول بدهد !! " گفتم : " البته این فرهنگ در جامعه ی ما رواج دارد و نهادینه شده است ، ولی من بعنوان یک کارگر این حرف را نزده ام !! زمانی که شما یک کارمند ساده بودید من رئیس کارگاه بودم و خدا را شکر حالا شما مدیر بازرگانی هستید و از بالا حرف می زنید !! ایشان در دوره ای که تازه سر کار آمده بودند همه چیز را خراب می کردند تا همسطح خودش بشود و بعد که با زد و بندهایی اوج گرفت ، حالا همه را در پائین می بیند !! " گفت : " ولی از زمانی که در تراکتورسازی آمده ایم ، شاید طلائی ترین دوران تراکتورسازی بوده باشد !! امروزه همه زیان می دهند و تراکتور دویست میلیارد سوددهی داشته است !! " گفتم : " این را شنیده ای که یک نفر از طبق میوه فروشی دزدکی میوه ای برمی دارد و بعد آن را به فقیری می دهد !! دلیل کارش را می پرسند و می گوید کار خلاف یک سیئه حساب می شود و کار نیکو ده حسنه !! و البته که منطق بسیار خفیف و غلطی می باشد !! اگر سود امروز را به جای ضررهای دیروز بنویسند شاید حق با شما باشد !؟ ولی به همان دلیلی که امروز آمده بودید تا سر یک دولت دیگر فریاد بزنید (!) نتیجه کارهای نادرستی که کرده اید و مشمول الذمه شده اید در جائی یقه تان را خواهد گرفت و اگر به ان روز اعتقاد ندارید ، بیخود سر یک کشور دیگر فریاد می زدید !!! و شما هم اگر هشت سال توانسته اید با او در یک حوزه ی مدیریتی کار بکنید به تفاوت های اندکی که در اخلاق عمومی باهم دارید خوش نباشید ، بلکه به مشترکات زیادی فکر کنید که با ایشان دارید !! "


خلاصه اینکه اگر سر ستیز با بدی و پلیدی داشته باشیم ، باید این را در نظر بگیریم که بدی فقط در دیگران نیست !! و گاه باید شعار سر داد که : مرگ بر این طرف ، مرگ بر آن طرف ، مرگ بر بیطرف !! 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد