یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

یارب بلا بگردان !!

 

دو روز پیش بود که تلفنم زنگ خورد و پسرعمویم از تهران خبر داد که نوه ی عمه ام در بیمارستان امام رضای تبریز بستری می باشد ؛ آنهم در بخش مراقبتهای ویژه و ایضا خبر داد که وضعش خیلی ناجور است و ... البته گفت که دیروز همه آنجا بودند و ... و منهم گفتم که باید یکی خبر بدهد تا ما هم بدانیم والا علم غیبی که داریم به آنجاها قد نمی دهد !!

 

 

 

واقعیت اینکه حواسم نبود تا بپرسم کدامیک ازنوه ها و از چه بابت !! تا اینکه بعداز ظهر روزی که خبر رسید باتفاق برادرم سری به بیمارستان امام رضا زدیم و دیدیم که عمه زاده ها تقریبا همگی آنجا بودند !! عمه ی کوچکم که دم عید برایش سالگرد گرفته بودند ، 5 پسر و سه دختر داشت ! و از زمان بچگی بدلیل رفت و آمد زیادی که داشتم همه شان را می شناختم !! شاید برای برخی ها کمی دور از ذهن بیاید ولی در برخی مناطق که بافت فرهنگی خاصی دارند ، فقط می توان برخی از افراد را بدلیل رفت و آمد و حضور در مراسمات مختلف (!) شناخت والا در دیدارهای گاه و بیگاه خیلی هااز قلم می افتند و بیکباره بزرگ شده و بیش از حد غریبه می شوند!! مثلا در مورد همین خانواده ، بچه های عمه را همگی می شناسیم ولی بدلیل رعایت ادب (!) ، هیچگاه در موقع حضور بچه های کوچک را کسی در جمع نمی دید و برای همین همگی در خفا بزرگ شده اند و رابطه در نسل دوم تقریبا قطع شده است ... عدم رفت و آمد زیاد هم زیاد دخیل بوده است !!

 

فردی که در بیمارستان بود پسر دوم پسر بزرگ عمه ام بود !! طبق حدسی که می زدم حدود بیست و یک سالی باید می داشت !! کمی عفونت از ناحیه رماتیسم و کمی تشخیص غلط در بیمارستان سراب ، کمی مراقبت از نوع بی توجهانه و کم مسئولانه در بیمارستان امام رضای تبریز  و ... دست به دست هم داده بود تا لخته ای خون به مغز راه پیدا کرده و در نهایت به ایست مغزی منتهی بشود !! موسم امتحانات پایان تحصیلی بود و سال آخر کارشناسی عمران می خواند !!!


روز اولی که بیمارستان رفتیم به همان دیدار با خانواده در سالن انتظار عمومی گذشت ، وقت ملاقات نبود و بیمار هم در بخش مراقبت های ویژه بود !! البته می توانستم بروم و سری بزنم ولی می دانستم که بی فائده است !!

 

دیروز روز ملاقاتی ها بود و باز سری به بیمارستان زدیم ، خیلی ها آمده بودند ؛ خانواده ی پرجمعیت لابد افراد درجه یک و دو زیادی هم دارد !! تعداد زیادی از هم دانشگاهی ها هم آمده بودند و پسر عمه دردش را فراموش کرده بود ( البته اگر بتواند چنین کاری بکند ، در عرض این چند روز باندازه چند سال پیر و شکسته شده بود !!) و داشت آنها را آرام می کرد... یک تماشای نیم ساعته از پشت پنجره ی اتاق در کریدوری بسیار تنگ که فقط به یک صف می آمدند و می دیدند و می رفتند !! البته من کمی زودتر به آنجا رفته بودم ، چون ملاقاتی ها پشت یک در ایستاده بودند که آنجا باز خواهد شد ولی در دیگری را باز کرده بودند و قدم زنان می رفتم تا ببینم به کجا می رود که به اتاق بیمارمان رسیدم !! تا بقیه سر برسند یکی دو عکس از پشت شیشه گرفتم ... این عکس گرفتن خودش یک حس ویژه ای می طلبد ... و شاید برای برخی ها مورد زودهضمی نباشد !!!

 

بعد از پایان ملاقت در محوطه ی چمن بیرونی بیمارستان و زیر درختان نشسته بودند و مهمان ها راهی شدند و خودشان هم در حال رفتن بودند !!! یکی از ملاقات کننده ها که از قدیم الایام سابقه ی خوبی در ادعای فضل ندارد و همیشه خودش را نخود هر آشی می کند آرام به من و پسرعمویم که باهم حرف می زدیم نزدیک شد و سر سخن را باز کرد که : دیروز در یک جمعی بودیم و حرف از این بود که حالا که در حال مرگ مغزی می باشد ، خوب است که اعضایش را هدیه بدهند و ... !! من با یک قیافه ی اخمو سرم را برگرداندم و گفتم : " برخی ها کارشان این است که از طرف دیگران زحمت کشیده و فکر کرده و نظر بدهند !! یک جوان بیست ساله روی تخت مراقبت های ویژه افتاده است و تعدادی لاشخور به فکر قلب و کلیه اش هستند !! " با قیافه ی حق به جانبی گفت : " البته این کار خیلی خوب است و مطمئنا خیلی هم ثواب دارد و یک کار انسان دوستانه و ... می باشد و بعید می دانستم که شما ،با آن شناختی که ازتان داشتم چنین نظری بدهید !! " گفتم : " مطمئنا من همچنان همانی هستم که بودم !! ولی آیا شما و یا کسانی که در آن جمع بودید کارت اهدای عضو دارید !؟ " گفت : " کارت اهدای عضو !؟!؟ نه ... " برادرم کمی آنطرف تر بود ، رفتم و برگه ی اهدای عضوش را که همراهش بود و دیشب دیده بودم را گرفتم و آوردم به او نشان دادم و گفتم : " اول بروید و برای خودتان اقدام بکنید و بعد بنشینید برای یکی دیگر موعظه بکنید ... اهدای عضو یک کاری ست که از نظر منطقی دلایل ضعیفی دارد و از نظر حسی می تواند دلایل قوی تری داشته باشد و از نظر شرعی هم می توان کمی مورد مشکوکی باشد!! و باید در زمانی مناسب تبلیغ و زمینه سازی بشود ، البته از طرف کسانی که واقعا اعتقاد دارند !! دراین لحظه اصلا موقعیت مناسبی نیست ... "

 

بعد از اینکه جناب فضولباشی را از سر باز کردیم و رفت ، پسرعمویم به من گفت : " واقعا نظر خودت در این مورد چیه !؟ " گفتم : " دیشب در جمعمان حرفی از آن بود ، من خودم حس خوبی در موردش ندارم !! و در موردش زیاد هم فکر کرده ام !! و البته از اینکه این قبیل کارها را به اسم صواب به خورد مردم داده و آنها را تحریک بکنند هم خوشم نمی آید و آن را یک نوع شیادی و سوءاستفاده می دانم !! ولی مردم هر کدام باندازه درک و منطقی که از موضوع دارند و یا حتی فریبی که می توانند بخورند ، می توانند تصمیم بگیرند !!! " پسر عمویم گفت : " یعنی تو خودت راضی نیستی این کار را بکنی !؟ " گفتم : " من زمانی که می روم و خون اهدا می کنم ،  روی برگه ای که نشان می دهد می توانند از خونم استفاده بکنند می نویسم برای شخص مسلمان و ترجیحا شیعه استفاده شود !!! و حتی یکبار خانم دکتر جوان مرکز انتقال خون خیلی تعجب کرد و دلیلش را پرسید و در جوابش گفتم اینجا مطب است و جای این حرفها نیست بعدا اگر پیدایم کردید دلیل اش را می گویم !!!! "

 

انسان ها در مورد مسایل مختلف ( مخصوصا مسایل شخصی ! ) حق انتخاب و تصمیم گیری و حتی شرط گذاشتن دارند !! و احترام به انتخاب دیگران واقعا در جامعه ی امروزی ما یک حق گمشده می باشد !! البته می شود در شرایط مناسبی دلیل آن را از افراد پرسید و اجازه داد تا در صورت تمایل بگویند و در صورت عدم تمایل نگویند !! ولی اینکه همینطور با کله برویم جلو و بگوئیم چرا !؟!؟ یک کار زشت و از نظر حقوق اجتماعی ناپسند و مذموم است که متاسفانه در جامعه ی ما نهادینه شده است !؟!؟

 

نظرات 1 + ارسال نظر
همطاف یلنیز شنبه 11 خرداد 1398 ساعت 05:03 http://fazeinali.blogfa.com/

سلام سلام
همانطور که فرمودید: انسان ها در مورد مسایل مختلف ( مخصوصا مسایل شخصی ! ) حق انتخاب و تصمیم گیری و حتی شرط گذاشتن دارند !
من کارت اهدای عضو دارم فقط مطمئن نیستم با مرگ مغزی بمیرم

سلام
انشاءلله که سالهای سال تندرست و شاداب بمانید و احیانا زمان مفارقت از دنیا ، دلی را هم شاد کنید ؛ البته با تحقیق باشد بهتر است ؛ تا خدای نکرده عضوی از شما در بدن سیاستمداری بکار گرفته نشود !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد