رضایت از سر اجبار !!

امروز باتفاق برادر بزرگم رفتیم تا مثلا کلید واحدمان را تحویل بگیریم !! واحدی که قرار بود 10 سال پیش تحویل داده شود و حالا که به اجبار و به اکراه دارند تحویل می دهند هنوز یک عالمه کارش مانده است !!

 

موقع ورود به محوطه ماشینی داشت خارج می شد که با دیدن ما توقف کرد و انگار منتظر بود تا ما برویم و کلید را بگیریم !! پیمانکار ساختمان بود و او را شناختم !! البته به ازای کارهایی که کرده بود و پول نگرفته بود (!!) هر از گاهی واحدی برای خودش برداشته بود و از مغازه های محوطه به او داده بودند و ... کلیدها را داد و ضمن حرفهایش اشاره داشت که همه چیزش رادر اینجا گذاشته است و کلی ضرر کرده است !! گفتم : " پیمانکار جماعت باندازه ی یک کیسه سیمان هم ضرر نمی کنند ، می ترسم یک جائی بخواهند به اینهمه شکایت برسند و بار گناه تو کمتر از بار دیگران نباشد !! "

خود واحد من یک سری اشکالات دارد ، مثلا قبلا در بلوک سمت راستی رفته بودم و واحدم را در طبقه 11 دیده بود و این بار گفتند که در 11 هستم ولی می شود 8مسکونی و در بلوک سمت چپی !!

دربهای برخی از واحدها را نصب کرده بودند و مثلا کلیدهای صاحبانش را می دادند تا خرده کارهای درونی را انجام بدهند !! یکی از همکاران را دیدم که آمده بود و داشت واحدش را تمیزکاری می کرد و می گفت که قرار گذاشته ام تا گچکار بیاید تزئینات گچبری کار بکند !! معلوم بود که می خواهد امسال قید مستاجری را زده و بیاید ساکن بشود !! سری به واحدهای خودمان و واحدهای بی صاحاب زدیم !! برادرزاده ی سرباز با دیدن کج و کولگی های اتاق ها و برخی از واحدها گفت : " اینها را مهندس طراحی نکرده است !؟ " گفتم :" چرا ... ولی مهندس وطنی ازاین بهتر نمی شود !! یک چیزی کشیده اند و یک چیزی درآمده است !! "

برادرم می گفت : " تا اینجا بشود یک مجتمع مسکونی ، حداقل مثل مجتمع بغل دستی (!) یکی دو سال کار می برد !! " البته کارها نیمه تمام و بی صاحاب رها شده بود والا شاید در کمتر از 3 ماه می شد به همان نتیجه رسید !!

===

سر راه برگشت ، سری به شهر سردرود زدیم !! سردرود شهری نزدیک تبریز است با قدمت خیلی سال !! و از قدیم به خیلی چیزها مشهور بود که یکی از آنها گوجه سبزهایی است که شایددر کلایران همتا نداشته باشد و از حالا تا یک ماه آینده سوغاتی گوجه سبز سردرود به آن سوی دنیا هم فرستاده می شود !!! البته این حاصل خیلی از پارامترها می باشد ، خاک و هوا و آب و ... درختان آنجا را برده و در خیلی جاها می کارند ، شکل اش شبیه می شود ولی طعمش را نتوانسته اند کپی بکنند !! شهرت دیگر شهر به تابلوفرش است ، اخیرا بعنوان پایتخت تابلوفرش ایران نامیدندش !! سالهای دورتر مردم متمول می رفتند و ازآنجا گوشت می خریدند و آوازه ی آبگوشت و کبابش تا حالا مانده است و ...

به مغازه ای که گوجه سبز می فروخت سر زدیم و قیمت پرسیدیم !! گفت :" مثل دلار قیمت اینها هم متفاوت است !؟ " پرسیدم : " این دیگر چه صیغه ای است !؟ " گفت : " این مثلا به دلار جهانگیری است ، آن سبد به قیمت دلار ظریف است ، آن یکی که داخل است به قیمت دلار نیمایی است و ... " واقعا جای تاسف داشت ، دولت به کدام تدبیرش می نازد و با افتخار در تریبون های دورافتاده آن را جار می زند !! بدی اقتصادی یک چیزی است و عدم کنترل بازار و بدفرهنگی در اقتصاد چیزی دیگر !!

مطمئنا کشوری که این دولت به دولت بعد از خودش تحویل می دهد از وضعیت کشور در زمان دولت قبلی اش بدتر خواهد بود !!!؟؟