یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

بزمی در زورخانه !!

 

چند روزی هست که بعد از سحری خوابم نمی آید و کارم سخت می شود !! چون قبل از سحری نصف سهمیه خوابم را استفاده می کنم و سه ساعتی می ماند برای بعد از سحری (!) و اگر هم می خوابم ، خواب بحساب نمی آید مثلا از 5 ساعت غلت زدن رویهم رفته 2 ساعت با خلوص 60% نمی دهد !!

 

 

 

امشب هم از آن شب ها بود ، از وقت اذان تا ساعت 6 بیدار بودم و کمی بعد یک چرت رفتم !! خوابی هم که دیدم در نوع خودش جالب بود ، وقتی می خواهم زورکی بخوابم ، خواب زورکی هم می بینم !! مثلا می بینم که دارم رانندگی می کنم !! یا دارم شنا می کنم !! این یعنی عین بیداری !؟!؟


دیشب باتفاق دوستم که در بازار کفش زیاد سراغش می روم رفته بودم یک استخر از نوع فیلم های باستانی !! یعنی یک آب انبار خیلی بزرگ بود ( از طرفی که وارد شده بودیم ) ولی آنسوی آن تقریبا شبیه استخرهای مدرن امروزی بود !! و کمی بعد که یکی آمد تا بگوید محوطه را خالی کنید که تنی چند از مقامات دارند می آیند برای شنا (!) دیدم که دوستم به آن فرد گفت : " این از خودمان می باشد ! " و تازه دوزاریم افتاد که آن محل برای او می باشد ... کسی هم نیامد و من هم شیرجه می زدم و شنا می کردم ... قبلاها وقتی خواب استخر و شنا می دیدم زود از خواب بیدار می شدم ، حالا چرا مقاومت کرده و داشتم شنا می کردم جای سوال دارد !؟!؟


و امما کمی بعد که بیدار شدم و بیخوابی کشیدم ، دوباره به خواب رفتم و این بار توی یک زورخانه نشسته بودیم ؛ البته کنار گود !! هر کسی هم وارد می شد یک سلامی به ما می کرد و وارد گود می شد !! توی دستم چند فقره انگشتر بود و یک وری نشسته بودم و هی دنبال آینه های اطراف می گشتم تا ببینم خودم هستم یا نه !؟!؟

 

زورخانه رفتن من به خیلی سال پیش برمی گردد ، حوالی سالهای 61 - 62 می رفتیم " زورخانه ی گیو " ، البته نه برای کارهای زوردار (!) برای اینکه در حیاط خلوتش دو تا میز پینگ پوینگ داشت و می رفتیم کسانی که بازی می کردند را با حرص و ولع تماشا می کردیم !! و بعدها هم شاید حوالی سالهای 64-65 بود که در داخل بازار سرپوشیده به " زورخانه ی گرشاسب یل " می رفتیم ، و البته باز نه برای کارهای زوردار (!) این بار برای تمرینات کشتی کج که آن زمان قدغن بود و در طبقه بالایش یک جائی داشت که روزهای فرد کونگ فو کارها می آمدند و روزهای زوج ما می رفتیم ( آن زمان هر دوی این ورزش ها قاچاقی کار می شد !! ) حالا از آن دو زورخانه هیچ نشانی باقی نمانده است و تبدیل به ساختمان تجاری شده اند !!

 

بعله در زورخانه نشسته بودیم که یکی آمد که قیافه اش خیلی شبیه آکتورهای سینما بود ، طبق معمول من خیلی نمی شناسم و اگر داداشم بود می گفت که در کدام سریال ها چه نقش هایی داشته و ... آمد و کنار گود نشست و بعد یکی دو تا دوربین آوردند و اطراف گود کار گذاشتند و رفتند !! آقای زورخانه چی هم هی برای سلامتی این آکتور زنگ می زد و سر و صدا راه انداخته بود !!! کمی بعد همه رفتند و یک قالی وسط گود انداختند و این آکتور بهمراه یک خانم جوان رفتند وسط گود و روی قالی نشستند !! انگار مجلس عقدکنان بود و و چیزی در این ردیف !!! ما هم پائین آمدین و کنارشان نشستیم !! کنار دستی من به من گفت : " ما اینجا چکار داریم !؟ " و گفتم : " نمی دانم ، فوقش بعنوان شاهد دو تا امضا می زنیم ، بیکار هستیم دیگه!! " و کمی بعد این نشست ما تبدیل به یک محفل خیلی طنزی شد که یک عالمه خوش به حالی برای من داشت و کلی حرف و حدیث جاری شد !!

 

از وقتی بیدار شده ام هی دنبال آن حرف ها می گردم ببینم یادم می آید یا نه !؟ کمی بعد من شدم طرف عروس و کنار دستی ام شد طرف داماد !!

 

یک جائی من از داماد پرسیدم : " برای آغاز زندگی مشترک چه آورده ای داری !؟ " و او دست اش را به سینه اش گذاشت و گفت : " یک قلب عاشق ! " گفتم : " قلب را که گوسفند هم دارد !؟ منظورم این بود که توی دنبه ات پیه و چربی هم داری !! ؟؟ قلب کیلوئی چند !؟ حالا همه از دنبه عاشق می شوند !! "

 

یک جائی هم یک مثلی زده شد که نمی دانم برای چی بود !؟ و مثل این بود که " حامام سوینن دوست توتماخ ! " ( با آب حمام رفیق پیدا کردن !؟ قدیم مردم می رفتند توی گرمابه های عمومی و مخصوصا در قسمت زنانه وقتی یکی سرش را می شست ، بغل دستی اش یک ظرف آب روی سرش می ریخت تا کف سرش را بشورد و با همین یک ظرف آب ریختن با هم رفیق می شدند! ) و از من پرسیدند که این دیگه چه مثلیه و من گفتم : " یعنی 10 روز باران آمده در حد طوفان نوح ، چند تا شهر را در لرستان آب برده و توی ترکمن صحرا ، خوجه ممد وقتی شناکنان به خانه اش می رود به پسرش می گوید یک زیرآبی برو که سر کوچه را رد نشده باشیم (!) آن وقت در ارومیه ما هم نیم متر آب بالا آمده است و رئیس جمهور توی سخن هایش می گوید که احیای دریاچه از تدبیر ما بوده و دارد با آب باران برای خودش آبرو می خرد !!! از این بارانِ مفتِ خدا ، چه مقدار از بودجه احیای دریاچه به جیب مختلسین خواهد رفت را خدا می داند !؟!؟ ( یعنی ما توی خواب هم دست از مطالبات بر نمی داریم ! )

 

آخرش هم مرشد عقد را جاری کرد و بافتخارشان یک ضربی هم گرفت !! من گفتم : " بهترین کار همین است برای این قبیل افراد همان بهتر که مرشد عقد جاری بکند ، تجمیع دلخوشی می شود و نیازی به آخوند و نوازنده و ... نیست و همه ی کارها را خودش می کند و بعد باتفاق هم بلند شدیم و دور قالیچه ی عروس و داماد یک دور رقصیدیم !! و من می گفتم : " فیلم مشهدی عباد و رقص در حمامش را دیده بودیم و اینهم فیلم زورخانه ی مشهدقلی می شود !! "

 

با صدای زنگ گوشی بانو بیدار شدم ... شاید همه ی این خواب بیش از نیم ساعت نبود !!

 

نظرات 5 + ارسال نظر
همطاف یلنیز پنج‌شنبه 2 خرداد 1398 ساعت 14:32 http://fazeinali.blogfa.com/

سلام سلام
نخست: یک پیشنهاد، در وبلاگ دسته بندی موضوعی مطالب بگذارید یک قسمت مجزا برای خوابهای دادویی.(بارها شده برای یافتن یکی از خوابهایتان کلی بالا پایین رفتم... لازم می شود خوو)
بعد: در رمضان! همطاف اغلب سحری تا طلوع بیدار است (بهترین فرصت برای خرج اینترنت شبانه زوری! که روی بسته های ماهانه هست) و البته بعدش می خوابد تا حوالی 9 بلکه دیرتر

سلام
پاسخی که در موبایل نوشته بودم انگار درج نشده و پریده است !!

وبلاگ است و یادداشت های روزانه ، کتابخانه ملی نیست که طبقه بندی داشته باشد !! این جور چیزها حواس مرا پرت می کند !!:

ماه رمضان ما بیشتر از گرسنگی با بدخوابی مشکل پیدا می کنیم !! اینترنت شبانه استفاده نکرده ام ...

افسانه ! پنج‌شنبه 2 خرداد 1398 ساعت 15:16 http://afan.blogfa.com

هنوزم عالی مینویسید پایدار باشید.

سلام
و شما هنوز هم لطف دارید که سر می زنید.

الهام پنج‌شنبه 2 خرداد 1398 ساعت 18:35 http://marzhayemoshtarak.blogfa.com

سلام
به قصد کمی دلخوشی آمده بودم، فکر نمیکردم با اینهمه لبخند و حس جالب پذیرایی شوم تازه آن هم از یک خواب..

سلام
یکی زا دلخوشی های زندگی من انواعی از خواب های سبک ، نیمه سنگین و سنگین می باشد !! نه اینکه به تعبیرش زیاد علاقمند بوده باشم ولی رد خواب هایم را می گیرم تا ببینم از کجا آب می خورند !!
شما لطف دارید ، خودم یکی دوبار با صدای خنده ام بیدار شده بودم !

سروش پنج‌شنبه 2 خرداد 1398 ساعت 20:36

این همه چیز از خواب‌تان در یاد است، خیلی خوبه والا. من که خواب‌هام ر خیلی کم و کم‌رنگ به یاد میارم.
اون ضرب‌المثل ر چند سال پیش، یک برنامه ی رادیان می‌گفت که در لرستان مردم به کار می‌برن. جالبه که تربیز د هم می‌گن.

سلام
خواب های ابتدای شب شاید فراموش بشوند ولی خوابهای نیمه پریشان صبح آنقدر عمیق نیستند و گاه قسمتی از سناریو را خود آدم می نویسدو برای همین در یاد می ماند !! البته من برای اینکه یادم نرود زود یادداشت می کنم

همطاف یلنیز جمعه 3 خرداد 1398 ساعت 06:05 http://fazeinali.blogfa.com/

سلامی مجدد
انعطاف داشته باشید دادوخان (تصور من اینست با دسته بندی موضوعی تمرکزتان بالاتر هم می رود)
و
از اینترنت ثابت ایرانسل استفاده می کنم . تمامی بسته های اینترنتی اش ترکیبی است (روزانه-شبانه) البته خودشان می گویند هدیه شبانه که ساعت استفاده اش 2تا7صبح است. حجم شبانه برابر با روزانه است مثلا ماهانه 10گیگ روزانه خریدم که 10 گیگ هم شبانه دارد. خب حیف است استفاده نشود اغلب سحرگاهان استفاده می کنم و اغلب هم ناتمام می ماند

سلام
سعی می کنیم انعطاف داشته باشیم !!

من خودم از اینترنت ایرانسل استفاده می کنم ( البته در بیرون از خانه ! ) و در خانه با تلفن ثابت هستم !! آخه نصف شب بنشینم چکار بکنم !؟ نه دانلود می کنم و نه گیم بازی می کنم !! سهم من بی استفاده میماند !؟!؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد