یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

حرامی ها !!

 

امروز سر راهم سری زدم به چاپخانه ی دوستم و یکی دو مورد قیمت کردم !! یکی از دوستان زنگ زده بود تا کارهای چاپی کارگاهشان را به من بسپارد !! و البته این روزها بازار کاغذ و چاپ آنقدر قاراشمیش شده است که هر کسی نمی تواند وارد آن بشود !! و کسی که این روزها در بازار بداقتصاد ایران هنوز سرپا مانده است باید مصداق شعر معروف فردوسی بزرگ باشد:


 

 

ز پیمان بگردند وز راستـــــی                      گرامی شود کژّی و کاستی

رباید همی این از آن، آن ازین                      ز نفــــرین ندانند بازآفرین

نهـــــانی بتر زآشکــــارا شود                     دل مردمان سنگ خارا شود

شود بنـــده بی هنر شهــریار                      نـــژاد و بزرگی نیاید به کار

به گیتــی نمـاند کسی را وفا                      روان و زبانهــــا شود پر جفا

 

یعنی طرف داشت از کاغذفروش قیمت می پرسید و همان لحظه یک رقمی روی آن می کشید و به من می گفت و اصلا فکر این را نمی کرد که من خودم سالها قبل از او با همان کاغذفروش خوش و بش و دوستی و ارتباط دارم !! و یک قیمتی درست می کرد که فقط خودش از آن خبر داشت، یک مبلغی روی کاغذ می آمد و آن را رند می کرد و بعد یک مبلغی بعنوان حمل روی آن می آمد و آن را هم رند می کرد  و بعد در هر مرحله همچنان در حال رند کردن بالا می آمد و البته در انتها هم می خواست یک چیزی هم به آنها برسد یا نرسد(!؟!؟) البته من قصد نداشتم کارها را به آنها بسپارم و فقط قیمت کاغذ گلاسه را پرسیده بود که بی پایه و اساس در حال رشد تصاعدی است !! و هر نیم ساعت یکبار باید قیمتش پرسیده شود !!

 

===

 

بعد از آن رفتم بازار کفاشان و پیش آن دیگر دوستم ، البته او آنقدر که دیگران شاکی هستند (!) شاکی تشریف ندارد و سرش به کار خودش می باشد ؛ بازار خراب است و آنها هم جزئی از این جریان خراب !! یکی دو نفری آمدند و خرید کردند و رفتند و تاریخ چک ها این روزها به بیش از 15 روز نمی رود !! آنهم کسانی که با هم سالهاست کار میکنند ، برای خیلی ها هم که همان لحظه کارت می کشند و شوخی هم ندارند !!

 

در این میان گهگاه مشتری های آنسوی مرز هم پیدا می شدند ، اینجای قصه واقعا تاسف انگیزتر تشریف دارد !؟!؟ یعنی یک کسانی این وسط هستند که بعنوان شناسه ی فرهنگی عمل می کنند و تقریبا می شود گفت به هیچ قاعده و اصولی پایبند نیستند !! و یک درجه از لاشخور پائین تر می باشند ، یعنی لاشخور صبر می کند تا صیاد یک دل سیر از شکارش بخورد و بعد می آید سفره را جمع می کند ولی این افرادی که ذکرشان می رود ، ابتدا از شکار میخورند و بعد به صیاد بفرما می زنند !!

 

یک نفری آمد که از ارمنستان بود (!) ارمنی ها با کمی ترس و لرز پای معامله می آیند !! کسی که همراهش بود و بعنوان دیلماج ( مترجم ) او را همراهی می کرد و از روستائیان لب مرز ارمنستان بود (!) ، دقیقا همان نقش چاپخانه چی بالا را بازی می کرد !! یعنی یک پولی در ابتدا برای همراهی و مترجمی گرفته بودو احتمالا ماشینهم آورده بود تا خریدها را تا لب مرز منتقل بکند !! یک پولی از تمام خرید هایش در انتها می گرفت !! یک چیزی در تبدیل ارز همراهش به جیب می زد !! ( پول ارمنی ها این روزهادر بازار ارز 30هزار تومان است و این فرد روی ماشین حساب ، بر پایه 26هزار برایش محاسبه می کرد !! ) و موقع قیمت کردن ، قیمت ها را باضافه ی ده هزار تومان ( سهم خودش ! ( روی ماشین حساب برای آن فرد می نوشت !) همان لحظه برق بازار رفت و رفتند تا خریدهایشان را جمع بکنند و برگردند و خریدشان را در آنجا نهایی بکنند !! کمی بعد برق آمد و من بلند شدم ، دوستم گفت : " چطور شد که یهوئی بلند شدی برای رفتن !؟ " گفتم : " راست اش را بخواهی نمی خواهم دوباره ریخت آن حرامزاده را ببینم !! "


===

 

بحث داغ دنیای مجازی در این چند هفته ی گذشته ، قطع درختان ارسباران و حمل به کارخانه های چوب و ... می باشد !! هر کسی چیزی برای خودش سوژه کرده و داد می زند ولی همه می دانند که درد واقعی چیست (!؟) و چون نمی توانند به ریشه ی درد حمله بکنند (!؟) در کوچه و بازار داد می زنند تا ببینند چه کسی را برای مقابله با این سوداگران محیط زیست پیدا می کنند !!

 

کسانی که در دل جنگل های ارسباران زندگی می کنند ، برای گذران زندگی خود همیشه از منابع جنگلی استفاده می کردند و یکی از مشاغل رایج برای کسانی که در حاشیه ی جنگل بودند شکار و تهیه ذغال بود !! این روزها با تنگتر شدن معیشت مردم و اوضاع نابسامان اقتصادی (!) حمله به منابع زیادتر شده است و البته که نمی شود به مردم در این مورد چیزی گفت !! دولت همه ی رقم های زندگی را بالا می برد ولی آیا این روستائیان هم تابعی از نمودارهای اقتصادی محسوب می شوند یا نه !؟ هنوز یارانه ی چندرغاز دولت در همان حد چندرغاز می باشد و شاخص تورم اقتصادی بر اساس آن تعریف می شود !!


وقتی کلاردشت را دولت رفسنجانی می خواست سوئیس ایران بکند و جنگل را تبدیل ویلا کردند آیا کسی چیزی گفت !؟ و اگر گفت آیا کسی جوابی داد !؟ آیا پاسخ مناسبی دریافت شد !؟


وقتی گردنه حیران با آنهمه زیبائی اش ، تخریب و تبدیل به ویلاهای بدقواره شد و فرق امروز و دیروزش را می توان با تماشا کردن حیرانِ این سوی مرز و آن سوی مرز (!) بوضوح مشاهده کرد !!! آیا کسی چیزی گفت !؟ اگر چیزی گفت آیا کسی جوابی داد !؟ آیا پاسخ مناسبی دریافت شد !؟


حالا روستا نشینان اطراف ارسباران شمالی که سالهای سال در شهرهای بزرگی مثل تهران و تبریز همه رقم کارهای پَست اجتماعی را بعهده داشتند(!) با تبدیل شدن مناطق روستائی شان به منطقه آزاد گردشگری و تجاری ارس (!) به مناطق خود برگشته اند و دارند جنگل ها را تخریب و تبدیل به مزارع می کنند تا در نوبت بعدی بعنوان زمین برای ویلا بفروشند (!) و پشت و بالای سرشان هم دست های قدرتمند محلی و دولتی وجود دارد ( برای مثال چند وقت پیش شوراهای محلی در تلویزیون استانی از دست منابع طبیعی شکایت راه انداخته بودند که مانع می شود تا روستائیان در مناطق خود کشت و زرع بکنند !؟) آیا کسی می تواند جوابگو باشد !!؟ آیا دولت قدرت بیرون کردن روستائیان از محل زندگی خودشان را دارد !؟ آیا می تواند هزینه ی این جابجائی را بپردازد !؟


شاید برای ثبت این جنگلهای منحصربفرد و ذخیره گاه جهانی و ثبت جهانی آن تخمینا چیزی حدود پانصد هزار میلیاردتومان خرج برای دولت بالا بیاورد که سهم لاشخورهای اطراف را هم باید به آن اضافه کرد !! این هزینه را زمان پهلوی که دولت هم زر داشت و هم زور (!) نتوانسته اند بکند !! حالا که زرش به یغمای دوستان ناباب رفته و زیر تحریم دشمنان دانا چیزی ندارد (!) و زورش را ویروس رشوه و زیرمیزی تحلیل برده (!) آیا انتظار زیاده از حدی نیست !؟!؟

 

شاید نتیجه ای که در شورای تامین استان گرفته اند هم چیزی در همین ردیف باشد ؛ همان جنگل از بین برود بصرفه تر است !!

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
سروش چهارشنبه 1 خرداد 1398 ساعت 21:50

این قلم شما همیشه راحت و روان چرخیده که مایه رشک است.

سلام
لطف دا ید ...
فقط این روزها نوشته ها تند و تلخ می شوند ... قسمتی از مطلب را به روزنامه فرستادم ، گفتند زیادی تند است به درد بی بی سی می خورد !!

رضا احدی پنج‌شنبه 2 خرداد 1398 ساعت 11:24 http://takfarsh.blogsky.com/

به بهترین وجهه ممکن شرایط را فریاد زده اید.
از این همه واقعیات تلخ خسته شدیم..
خدایا یا تغییر یا صبر یا مرگ

سلام
ولی بنظر من نباید از خدا انتظار داشت ، آدم رویش به هر قبله ای که باشد باید از همان جا انتظار داشته باشد !!
و مردم هم مشکل بتوانند تغییر مطلوبی به زندگی بدهند ، چون هر کسی دارد برای خودش تلاش می کند و خوب و بد از میان رفته است !!

انگار همان مرگ را منتظر باشیم بهترتر است !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد