یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

غیبت داشتیم ، موجه !!

 

چند وقتی بود که حال مادرخانم برادرم در تهران خوب نبود و البته می شود گفت ناجور بود !! و تحت نظر ویژه بود و ما هم منتظر رسیدن خبر بودیم !! البته همه می دانند که رفتن و ماندن دست خداست ( هرچند تعداد کمی واقعا اعتقاد دارد !! ) ولی یک شرطی دارد و آن اینکه

 

 

 

دست دکترها نیافتاده باشد (!) چون اینها اگر بتوانند قبل از فوت بیمار یک چاقوئی به او بزنند حداقل یک چیزی از بیمه و بیمار می توانند بگیرند و خدا قسم پزشکی شان را روی سرشان بشکند !!!

 

خلاصه اینکه ازاول اردیبهست هر بار که تلفن زنگ می زد و شماره تهران می افتاد ما منتظر خبر بودیم تا اینکه روز جمعه کله ی سحر خبر آمد که فوت کردند و دست شان ازدنیا کوتاه شد و یقه شان از دست این پزشکان آزاد شد !! شاید بنظر می رسد که من آدم رنجیده و کم طاقتی شده ام ولی باور کنید ذره ای صمیمیت که سهل است ، انسانیت در رفتارهای کادرهای بیمارستانی دیده نمی شود !! و وقت یآدم می تواند پشت لبخندهای کریه شان را ببیند ، اعصابش به هم می ریزد !! مخصوصا پلیدهای بزرگتر که لباس سفید و تمیزتری پوشیده اند !!!

 

جمعه حوالی ساعت 14 بود که باتفاق برادر بزرگ آماده شدیم تا برویم تهران ، قرار قبلی بر رفتن خودمان بود و بعدتر ، نورا خانم و مادرش هم اضافه شدند و اولین سفر نورا خانم به پایتخت استارت خورد ...

 

از لحظه ی شروع سفر در تبریز ، باران شدید داشتیم تا خود تهران ؛ البته در حوالی زنجان تا قزوین باران تقریبا از قطره قطره به شرشر تبدیل شده بود و برف پاک کن ها هم بانداره تایرها کار کرده بودند !! هر از گاهی هم که می شد اطراف را دید ، تا چشم کار می کرد سرسبزی بود و طراوت !! و از قزوین به بعد کم کم ترافیک هم داشتیم و خلاصه اینکه رسیدیم به تهران !!

 

یک مورد را بنویسم و بروم بخوابم ... 

 

حوالی آبیک بودیم که ترافیک سنگین تبدیل به ترافیک مرده شد و چندبار هم توقف کامل داشتیم و اگر حرکت می کردیم با سرعت 10 بود !! هر فکری می شد به نظر برسد !! تا اینکه راه باز شد و دیدیم در آنسوی اتوبان ماشینی چپ شده است و ماشین های این طرف نگه می دارند برای عکس گرفتن و پیاده شدن و رفتن به آن طرف و یک راه بندان از نوع احمقانه ترین حالتش !!!


برادرم که نسبت به من آرامش بهتری دارد ریال زیرلب می غرید و می گفت : " آدم با دهان روزه پشت سر اینها چه بگوید که بد نشود !! "


گفتم : " از من می پرسی ، هفت پشت و هفت جلوی اینها ابله و فاسداست !! هر چه می خواهد دل تنگت بگو !! "

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد