یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

روز وداع ...

امروز با تمام وجود از خانه ی قبلی وداع کردم ... این وداع شامل جمع کردن کلیه وسایلم از آنجا و انتقال به خانه ی جدید و سرک کشیدن به تمام اتاق ها و پستوهای آنجا و گرفتن آخرین عکس ها بود ...

بعد از ظهر هم خبر دادند که برخی اقلام باید به خانه ی بردارم منتقل شوند و برای همین مرا احضار کردند ، این نقل و انتقال شامل سوار ماشین کردن وسایل و پیاده نمودن و ایضا انتقال به زیر زمین خانه ی برادرم بود که فوق العاده خسته کننده تشریف داشت ...

بعد از اتمام کارها به قصد خانه ی خودمان راه افتادم و بین راه برای اینکه از آن فضای غمناک فکری بیرون بیایم تصمیم گرفتم یک چیزی بخرم تا حال و هوایم عوض شود برای همین وارد یک پوشاک فروشی شدم و یک خرید حسابی کردم شامل 5 فقره !! بعد که از آنجا بیرون آمدم سر راهم یک فروشگاه لباس بود و عده ای مشغول خرید و برای همین منهم هوس خرید کت شلوار کردم و رفتم داخل و خیلی زودتر از آنچه به فکر فروشنده و یا دیگر خریداران برسد یک دست کت شلوار سرمه ای تیره خریدم و بیرون آمدم !!

ولی هنوز برای خرید جا داشتم و انگار فکر وداع با خانه ی قبلی نمی خواست از مغزم بیرون برود برای همین سر راهم به یک مغازه فروش انگشتر و تسبیح سر زدم و کلی در مورد انگشتر حرف زدیم و کمی هندوانه زیر بغلش گذاشته و از کارهایش تعریف کردم او هم آلبوم آورد و نمونه ی کارهای خودش را نشانم داد و کمی پز داد !! آخر سر هم دو فقره انگشتر خریدم که یکی از آنها کار صنعتگران تایلند (!) بود و آن دیگری کار کشور دوست و همسایه ترکیه (!) 

بعد از رسیدن به خانه دوستم تماس گرفت و دوباره از خانه زدم بیرون و رفتم به اتفاق آنها پیتزا خوردم ... تا پیتزای من بیاید زمان زیادی تلف شد و من از این زمان استفاده بهینه کرده و از انگشترهای جدیدم در چندین حالت عکس گرفتم که بهترین آنها همین عکسی است که می بینید :



نظرات 5 + ارسال نظر
آترا یکشنبه 22 بهمن 1391 ساعت 09:27 http://bosehayedelvapasi.blogfa.com

دادو توی دست باید میدیدم چه شکلی شدن انگشتر ها!
کت و شلوارهم میپوشیدد خووو

سلام
قشنگ هستند ، حتی توی دست !! برای کت و شلوار پوشیدن بهانه لازم است خووو

[ بدون نام ] یکشنبه 22 بهمن 1391 ساعت 09:28

مرسی بابات رمز

همطاف یلنیز یکشنبه 22 بهمن 1391 ساعت 12:28 http://fazeinali.blogfa.com/

سلام
دل کندنی رو باید دل کند دیگه
دیروز نه امروز امروز نه فردا
پس فروخته شد به سلامتی
راستی
چارقدفروشی اون دور و ورا نبودش نه!؟

سلام
شاید باور نکنید ، کمی مقابل یک چارقد فروش ایستادم ... چارقد را مثل کت شلوار پرو نمی کنند !؟!؟

نگار پنج‌شنبه 26 بهمن 1391 ساعت 23:20 http://heavenward.persianblog.ir

وداع با جایی که خاطرات لحظات و احوال مختلف زندگی با تار و پودش پیوند داشته، واقعا سخته.
اما تا جایی که من از زندگی شناختم، عادت نکردن و دل نبستن بزرگترین درسی بود که گرفتم. البته شما خیلی بهتر از من زندگی رو می شناسین

khatere hastam سه‌شنبه 2 اردیبهشت 1393 ساعت 00:03

چقدر از طرح انگشتر زیری خوشم آمد ...

نمیدونم الان این انگشترها رو استفاده میکنید یا نه یا اصلا داریدنشون یا نه؟؟؟ اما اگه موجود هستن یه عکس دیگه بگیرید ببینیم توی این یک سال و اندی چه تغییراتی کردن...
میشه؟؟؟

یه چیز دیگه هم بگم و برم پست بعدی...

همیشه از چیزای قدیمی خوشم میومده حالا چه ابنیه یا وسایل قدیمی و چه خاطرات و افراد قدیمی ..
حال و هوای خوبی پیدا میکنم... البته این نوشته ها خیلی قدیمی نیست اما خب زمانی ازش گذشته برام جالب هستن...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد