یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

پرت نوشت ...

دیشب دو ساعت تایپ کردم و در زمان انتشار ولکلهم پرید ... انگار این مشکل در همه ی وبلاگ ها ساری و جاری است !! حالا من اینهمه حرف را که دلم نمی آید از آنها صرفنظر بکنم باید دوباره تایپ بکنم !!؟؟ خدا را خوش می آید ؟


پریشب پکیج ما ادا در آورد و ما هم بخاطر اینکه هوا خوب و بارانی به رویمان نیاوردیم تا حالش گرفته شود و دیروز که مادر برای ادای فرایض واجب و مستحبی رفته بود مسجد رفتم سراغ پکیج !! اول کمی خوش و بش کرده و از در دوستی درآمدم ، ولی زبان نرم در آن کارگر نیافتاد و دیدم روی دنده ی لج افتاده است !! ( من شخصا اعتقاد دارم می شود با سنگ هم حرف زد ، چه برسد به آهن گالوانیزه !! ) وقتی زبان خوش حالیش نشد به چند نفر زنگ زدم و جواب مناسبی نگرفتم تا اینکه رفتم سراغش و گفتم : " این آخرین اخطار من است ، بهتر است خودت از رو بروی وگرنه از رو رفتن من به ضررت تمام خواهد شد !! " در حالیکه رنگش پریده بود با یک صدای زنگ داری گفت : " مثلا چکار می خواهی بکنی !؟ " گفتم : " می روم آن یکی خانه ، بخاری گازی را می آورم نصب می کنم و ماه به ماه حالت را نمی پرسم تا بدانی مزه ی هوو چیه !!!؟؟؟ تازه هر وقت مهمان بیاید هر چی سرکوفت توی زندگی است جمع می کنم و سر تو خالی می کنم تا بدانی طعنه ی مادرشوهر هر مثقالش چند متر است !!؟؟ " خلاصه اینکه خودش حساب کارش را کرد و چند بار خودش را ریسیت کرد و دست و پای خودش را جمع کرد و عین بچه آدم شروع بکار کرد ...

نیمه شب برادرم اینا از تهران رسیده بودند ، مادرم به آنها می گفت : " پکیج هم دیروز خراب بود امروز خود بخود درست شده است و کار می کند !!!!  "

===

دیشب باتفاق دوستان رفتیم فوتبال ، روز خوبی برای من نبود و هر چه زدم به در بسته خورد ، البته تنها من نبودم که بدبیاری آورده بودم ، بقیه هم تیمی ها هم دست کمی از من نداشتند ، انتهای بازی را با هر زحمتی بود بهم دوختیم و از قرار معلوم مساوی شده بودیم ...

اگر نقطه ضعف آشیل ، پاشنه اش بود نقطه ی ضعف من هم زانویم است !!! دیروز اواخر بازی با یکی از دوستان چنان زانو به زانو تصادف کردیم که صدای آن هنوز توی گوشم است شترررررق !!! صبح موقع سوار شدن و پیاده شدن از ماشین چند بار مثل تریلی عقب جلو کرده و .....

===

دیشب از فرط خستگی خوابم نمی برد برای همین نشستم و کتاب دُر یتیم را خواندم که در احوالات لقمان حکیم بود !! نگارنده می نویسد :

" نقش نگین انگشتر لقمان این نوشته بود : 

پوشیدن آنچه مشاهده کردی بهتر است از فاش کردن آنچه به گمان اعتقاد کردی !! "

.

.


نظرات 2 + ارسال نظر
عجیب ترین آدم بکرانی چهارشنبه 11 بهمن 1391 ساعت 17:08 http://hamidjigar90.blogfa.com/

سلام

جاذبه سیب ، آدم را به زمین زد

و جاذبه زمین ، سیب را .

فرقی نمیکند؛

سقوط ، سرنوشت دل دادن به هر جاذبه ای غیر از خداست

به جاذبه ای می اندیشم که پروازم میدهد ،

خدا ...


وبلاگ زیبایی داری خوشحال می شم به من هم سر بزنی

سلام
قدیم زیاد اصفهان می آمدم ... مقبره پیر بکران سر راه بود ، از آن دیارید ؟
ممنون از نظرتان

همطاف یلنیز چهارشنبه 11 بهمن 1391 ساعت 20:05 http://fazeinali.blogfa.com/

عجب!
حال زانو چطور است؟ با ایشان هم سر صحبت باز نموده بودید آیا؟
شاید با نرم و گرم نمودنش دلش هم با شما نرمتر شود و از ضعف بدر آید، روغن کنجد را امتحان کردید؟
راستی لقمان حکیم درباره رفع نقطه ضعف جسمانی ! نظری نداشتند آیا؟
.
"ولکلهم "!؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد