یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

فرصت یا شانس !؟

دیروز عصر که به خانه رسیدم با دوستی قرار داشتم و برای همین باتفاق راهی ددر خیابانی شدیم !! داشتن دوستان مختلف الاخلاق و متفاوت الفکر یک موهبت است ، البته این موهبت بیشتر به نوع زندگی خود فرد مربوط است و با دعا و صلوات بدست نمی آید ...

دلیل اینکه با دعا و صلوات بدست نمی آید این است که همیشه دستآوردهای مثبت ندارد و گاه آدمی را به بیراهه می برد و برای همین خدا برای چنین روشی در زندگی عمرا پشت امضا نمی شود !!

بحث های اجتماعی مکان و زمان مناسبی طلب نمی کنند و غالبا با اولین ناهنجاری پیش کشیده می شوند و در جامعه ی ما تقاطع ها و چهارراه ها همیشه پر از تنش های روحی و اخلاقی و اجتماعی می باشد !!

طبق معمول سر تقاطع یکی با حداقل سرعت حرکت می کند چون مطمئن است که تا تغییر چراغ رد خواهد شد و پشت سری دست به بوق با سرعت برق می خواهد حرکت بکند و این یکی از شناسه های تقاطع های خیابانی ما است !!! اگر سایر تقاطع های اجتماعی که در آنها به جای ماشین ها آدمها سوار فکرشان هستند همین رویه را داشته باشند چه می شود !!

بحث اولی ما هم از همین افراط و تفریط شروع شد ، یادم آمد در همه ی کتابهای تاریخی این سرزمین از همان پادشاهان پیشدادی تا همین اواخر ، شاهان ما سرآمد افراط و تفریط بودند ، برای یک حرف مفت که شاعر در تعریف شان گفته بود کیسه کیسه طلا جائزه می دادند و یا بخاطر یک سرفه ی بی موقع طایفه ای را قتل عام می کردند !!!

شام هم باتفاق رفته بودیم فست فود خوری !! درست است که می گویند غذای مناسبی نیست و مضر است ولی لذتش را وقتی با دور هم بودن کنار هم می گذاری ارزشش بیشتر می شود ... حرفهایی هم در مورد رفتن پیش آمد ، برای کسانیکه کمی حساسیت در مورد زندگی بهتر داشتن وجود دارد ، یکی از سوالات اساسی ماندن یا رفتن است !؟

طبق نظریه های طلایی من زندگی در جهان سوم یک شانس است و در کشورهای پیشرفته تر یک فرصت !! اگر شانس زنده ماندن داشتی و شانس کار کردن و شانس ... ایران بهترین جا برای زندگی است ( البته برای اینهمه شانس داشتن ، کچل بودن یک مزیت خاص است !! ) البته همه ی خبرها و گزارشات رسمی از فرصت شغلی و فرصت تحصیل و... حرف می زنند ولی تشخیص فرصت از شانس (!) کلید طلایی ماندن یا رفتن است !! ( مثلا خوب درس خواندن فرصت پیدا کردن یک شغل خوب را به آدم می دهد !! در حالیکه با یک شانس خوب و سواد کم می شود مدیر شد !! )

بحث بعد از شام که بهمراه خوردن بستنی بود (!) در مورد احترام به حقوق دیگران و رعایت حدود دیگران بود !! در فرهنگ ما یک دوست داشتن زبانی می تواند مجوزی برای انواعی از دخالت ها در زندگی دیگران باشد !!! یا مثلا پدر و مادر بخاطر والدین بودن می توانند برای یک فرزند 40 ساله بدون در نظر گرفتن رای و نظر او ببرند و بدوزند !! یا یک دوست که هنوز تازه به مرتبه رفیق گلستان (!) شدن رسیده برای بقچه گرمابه ی (!!)  آدم تعیین تکلیف می کند !!!

بنظر شما آیا برای سوزاندن کالری های بدست آمده از پیتزا و بستنی این بحث ها کافی نیست !؟

نظرات 1 + ارسال نظر
همطاف سه‌شنبه 3 بهمن 1391 ساعت 19:49 http://fazeinali.blogfa.com/

سلام
به نظر من خیر کافی نیست
با دل گنده یی که از شما سراغ داریم احتمالا برای هضم بهتر کارسازتر است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد