یکی از دوستان در زمان های قدیم مظهر تنبلی تشریف داشت و هر حرفی می زد آن را ارجاع می داد به کتاب خوابی که در دست نوشتن داشت و مثلا می گفت : " در جلد هشتم کتاب خواب .... !! " یکی از اصطلاحات معروفش " استراحت مطلق " بود !! یادش بخیر ، دوستان دورهم !! یک روزگاری هم مقیم اجباری بودیم و می گفت : " من از حرفهایی که می گوئید چیزی نمی فهمم من حالا در کما هستم و این جریانات را انگار در بیهوشی سیر می کنم !! "
غرض اینکه چهارشنبه را استراحت مطلق اعلام کردم و بجز زحمتی که برای جواب دادن به تلفن ها ( آنهم فقط موبایل خودم ! ) بخودم می دادم و یک فقره نیمرویی که پختم تا صبحانه را با شام یکی کرده باشم از رختخوابم بیرون نیامدم !! نشان به این نشان که چایی ساعت 11 را تا ساعت 6عصر نخورده بودم !!
کمی کی خوابیدم و بعد کمی بیدار بودم و فکر می کردم و می رفتم در ددرهای رویایی ام می گشتم و باز می آمدم اتاقم و کمی کتاب می خواندمو بعد باز می خوابیدم و دوباره با یک تلفن ( که غالبا بی خود بودند !! ) این چرخه ادامه می یافت !! تا اینکه ساعت 19 شد و استراحت مطلق تمام شد !!
===
در راه بازگشت به خانه از قدم زنی شبانه ، یک عدد نان روغنی گرفتم !! نانوای محل که کم از چوپان دروغگو نیست
-: " آقا اگر بدهی داشتیم یا بدی دیده اید حلالمان بکنید !! "
-: " بسلامتی عازم آن دنیا هستید !؟ "
-: " مردم می گویند دنیا به آخر رسیده است ، منهم دارم حلالیت می طلبم !! "
-:" اگر مردی همه ی بدهی ات حلال ، اگر نمردی همه را دوبل حساب خواهم کرد !! "
-: " مثل اینکه مشمول الذمه از دنیا برویم راحت تریم !!!! "
===
دیشب حوالی ساعت 3 خوابیدم و باز یک خواب عجیب دیگر ولی این بار قاراشمیش تر از آنیست که بتوان از آن تعریفی ساخت و تعبیری ... !!!