یادداشت های دادو
یادداشت های دادو

یادداشت های دادو

و کمی آرامش ...

 

داشتن آرامش چیز خیلی خوبی هست ، اصلا بزرگترین ثروت می تواند باشد !! چون آرامش را به سختی می توان بدست آورد ... زمان دبیرستان یک درسی در زبان بیگانه (!) داشتیم که در آن شاه ( میداس !!؟؟) دست آرزو کرده بود که به هر چیزی که دست می زند طلا بشود و دقیقا زمانی که از بدست آوردن چنین قدرتی ذوق زده شده بود دخترش را در آغوش گرفت و او هم تبدیل به مجسمه طلائی شد و ورق زندگی شاه برگشت ... درسِ درس این بود : " طلا آسایش می آورد ولی آرامش نمی آورد! "

  

 

این روزها مردم بطرز عجیبی برای بدست آوردن رفاه و آسایش باهم مسابقه گذاشته اند و البته که در این سی و چند سال باندازه ی کافی در رسیدن به این آسایش و رفاه موفق بوده اند ؛ حالا به چه قیمتی را بعدا باید خودشان بنشینند و محاسبه بکنند!؟ ولی از اینهمه آهی که هر روز می کشند و اینهمه دودی که از کله ها بالا می رود می توان حدس زد که گران بدست آورده اند !؟!؟ ما قسمت بزرگی از آبهای کشور را هدر داده ایم !! قسمت بزرگی از جنگل ها را از بین برده ایم !! قسمت زیادی از منابع معدنی مان را مفت از دست داده ایم !! و از همه مهمتر دست خودمان را از فرهنگی که به آن می بالیم کوتاه کرده ایم !! حداقل مواردی که در انها اخلاق و احترام به حقوق دیگران بود را از یاد برده ایم ... و در عوض پیشرفت کرده ایم !! قبل از انقلاب در تبریز شاید چند ساختمان بالای 5 طبقه بود که آنها را به انگشت نشان می دادند و کار مهندسان خارجکی بود و حالا در شهرستان های درجه دو و سه استان می توان شاهد ساخت و ساز برج های بالای ده طبقه بود و برخی از محله های شهر مملو از ساختمان های بلندمرتبه شده است !! ولی آیا سطح کیفیت شهروندی هم باندازه ی سطح کمی آن بالا رفته است !؟ متاسفانه این سوال جواب کوتاه و قاطعی دارد ... نع !!

 

هفته قبل در چنین روزی ما برای صبحانه رفتیم خانه ی مادربانو و بعد از یک صبحانه ی دورهمی ، نشستیم برای ناهار دورهمی ، و بعد از ناهار دورهمی کمی نشستیم و کمی خوابیدیم و بعد طرفهای عصر بود که به خانه برگشتیم ... و البته که نه حوصله مان سر رفت و نه دلمان گرفت و نه داغ کرده بودیم !!

 

دیشب خانه ی مادر مهمان بودیم و برادرها هم بودند و نیمه شب نشده (!) برادرها رفتند و ما ماندیم (!) یک صبحانه ی دورهمی با مدر خوردیم و بعد نشستیم برای تی وی دیدن و کمی بعد مادر باتفاق بانو رفتند از بازارچه محله ( سامان میدانی !! ) کمی میوه و ملزومات خریدند و برگشتند

 


http://s8.picofile.com/file/8332276800/f9d8810c_521d_4b66_83da_aad2084ffa04.jpg


و من خانه بودم ، کمی بعد برای ناهار آبدوغ خوردیم و کمی بعدتر ( بعد از یک چرت کوتاه !! ) کمی ناهار خوردیم و باز کمی تی وی دیدیم و امروز واقعا تلویزیون ملی چقدر برنامه از شهرها و زندگی ترک ها پخش کرد(!!) ما هم که کلا به همه چی شکاک (!!) فکر کردیم که بعد از انتشار فضولات ذهنی وزیر آموزش و پرورش این قبیل اتفاقات زیاد هم بعید نیست !! بهرحال بهتر از این است که دولت فخیمه مجبور به تعویض وزیر بشود !؟!؟ و باز کمی مانده به عصر بود که به خانه مان برگشتیم ...

 

یکی از دلایلی که مردم از خانه بیرون می زنند و به طبیعت می روند و یا به ددرهای یکی دو روزه می روند برای این است که تحمل ماندن در خانه و زیر یک سقف نشستن را ندارند !! فرقی نمی کند شما گرمی هوا را بهانه بکنید یا تنفس در دل طبیعت را !؟!؟ مطمئنا 80% این سفرهای طبیعت گردی باعث انبساط خاطر و بالا رفتن روحیه زندگی نمی شود و غالبا در حد همان تخلیه فضولات روحی در دامن طبیعت و به گند کشیدن آن می شود ... یعنی اگر شما آرامش به طبیعت ببرید آن را ضرب در دو کرده و به شما برمی گرداند و اگر ناراحتی تان را به طبیعت ببرید ، آن را ضرب در دو کرده و به خودتان تحویل می دهد !!! من این را از حرف را با یک تجربه ی 20 ساله از تورگردانی و اجرای تورهای طبیعت می گویم و اصلا هم شانسی نیست !! من آدمهای زیادی را با خودم به ددر برده ام و رفتارهای زیادی را مطالعه کرده ام !! آدمهای ناراحت نه تنها از ددر لذت نمی برند بلکه با بهم زدن آرامش طبیعت برای دیگران نیز مزاحمت ایجاد می کنند !! آدمهای ناراحت آدمهای خاصی نیستند که بشود آنها را با انگشت نشان داد ، بلکه می توانند از هر طیفی باشند و کافیست رفتارشان را ببینیم و نتایج رفتارشان ملاک قرار بدهیم و نه ماشین و زیبائی و ظاهرشان را !!

 

دیروز به من زنگ زدند که تور برنامه دارد برای منطقه ی " دارانداش " در اطراف شهر زنوز در نزدیکی شهر مرند ، با کلی خوش و بش ، رد کردم!! دارانداش یک منطقه ی زیباست که یک راهرو و دالان سنگی به طول حدود 2 ساعت پیاده روی است که با وجود آب باریکه ای که از وسط اش می گذرد و سایه ای که دارد ، در این فصل از سال خیلی دلچسب هست ولی در یکی دو سال اخیر بدجور پای گروه های کوهنوردی و تورهای گردشگری به آنجا باز شده است و بدلیل محدودیت تردد و وجود جاهایی که باید دست به سنگ شد  و رد شد ، می توانستم حدس بزنم که یکی دو ساعت باید در ترافیک مردم گیر می افتادم و این گیر افتادن برای خیلی ها خود یک برنامه ی مفرح می تواند باشد !!!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد